نام فیلم : توانایی های یک عکس موبایلی !!!
محل تهیه : دنیای Cyber !
بودجه : هیچی ...
بازیگران : آقاپسر (ابوالفضل یاوری) – یادداشت های یک دیوانه (منیره منتظری) - رئیس جان(مرتضی کلانتر) – خلوت دل (محسن فقیهی) – دایی جان یا سید (سید مهدی میرجلیلی) – آماری های دانشگاه یزد (جمال نصیری زاده)

{عکس از وبلاگ یادداشت های یک دیوانه}
برای اطلاعات بیشتر می تونید از لینک های کنار استفاده کنبد حسش نیست واسه همش لینک بذارم !
کارگردان : ندارد !
صحنه اول - دانشگاه یزد :
آقاپسر پس از پارک کردن ماشین ، در حالی که زیر لب با خود حرف می زند به سمت کلاس میرود ، هر ازگاهی اطراف خود را نیز نگاه میکند ! که کسی او را درحال حرف زدن با خویشتن خویش نبیند و به عقلش شک نکند !

ناگهان منظره روبرویش نظرش را جلب می کند دوربین موبایل را علم ! کرده عکس می گیرد
صحنه دوم – آقاپسر توی تختش پشت لپ تاپ :
آقاپسر در حال به روزکردن وبلاگ خود با
عکس گرفته شده و مقادیری خزئبلات ذهن خود می باشد !

صحنه سوم – احتمالا دانشگاه اصفهان : (این صحنه احتمالا اجرا شده !!!) 
"یک دیوانه" در حال مرور وبلاگ دوستان خود می باشد ، احتمالا از سر بیکاری به لینک دونی اون وبلاگ ها هم نگاه می کند و همه آنها را در تگ ! های مختلف باز می کند ! از آنجا که وی به عکاسی علاقه دارد در یکی از این وبلاگ ها عکسی توجه وی را به خود جلب می کند ، رنگ های عکس را کمی دستکاری کرده و کامنت زیر نتیجه فعالیت های وی است :
"نمیگم این چیه عکس گرفتین چون عکس خیلی خوشکلی شده فقط یه ایرادی داره و
اونم اینکه رنگش به شادی رنگی که باید باشه نیست اونم به خاطر کیفیت
دوربینه. بازم میتونستین با فتوشاپی چیزی درستش کنین.
مثلا این شکلی :
http://monire.ir/wp-content/uploads/2008/12/aghapesar.jpg
البته
چون فتوشاپ نداشتم با microsoft office picture manager دست کاریش کردم و
چون قسمت پایین عکس خیلی کم رنگ بود مجبور شدم کرابش کنم. به هر حال
ممنون. خیلی عکسش خوشکل شده"
صحنه چهارم – لوکیشن ! تکراری با صحنه دوم :
آقاپسر پس از بررسی های شبانه روزی رد پاهای دیوانه را در خلوت دل پیدا می کند ولی باز هم هنوز سردرگم است که وی کیست ؟!
لیکن طبق معمول سنواتی بیخیال جستجو می شود و به ادامه زندگانی می پردازد !
فقط در جواب کامنت "یک دیوانه" می گوید :
"سلام
خیلی خیلی ممنون ، سعی می کنم از این به بعد از ابزارایی که دارم بهتر استفاده کنم
دوست خوبم علی یه عکس تو همین مایه ها گرفته که البته نه عکاسش مثه من بوده نه دوربینش مثه دوربین من :دی
http://image.aminus3.com/image/g0011/u00010470/i00399428/2e1a43fa3cb8c1e96118696d26cb0516_large.jpg
دست گلش درد نکنه ...
بازم ممنون
شاد باشید ...
"
صحنه پنجم - لوکیشن تکراری با صحنه سوم :
یک دیوانه پاسخ آقاپسر را اینگونه داده ! :
"آقای رفیعی فرد رو میشناسم :دی مشترک فتوبلاگشون هم هستم :دی
اصلا فکر کردین من از کجا وارد وبلاگتون شدم؟
و ممنون از پاسختون
پ.ن. برای راهنمایی مراجعه کنین به آقای دلیلی - آقای کلانتر و یا آقای فقیهی :)) توضیحات مبذوله رو میدن در مورد من :دی"
صحنه ششم – آقاپسر در تخت خود پشت موبایل !!! :
آقاپسر پس از پاسخ دادن به کامنت "یک دیوانه" ، پیامکی بدین مضمون به رئیس جان روان می کند "رئیس جان مقادیری اطلاعات ، جهت اطلاع ! در مورد نویسنده وبلاگ یادداشت های یک دیوانه به رشته تحریر در می آوری ، آیا ؟"

رئیس جان در پاسخ می گوید "منیره منتظری از بچه های سمپاد و مرکز مشاوره ** هست"

** آقاپسر در مورد مرکز مشاوره اطلاعاتی دارد ، از قبل !
صحنه هفتم - لوکیشن تکراری با صحنه دوم :
آقاپسر از دست نوشته های یک دیوانه خوشش می آید و وبلاگ وی را به لیست گوگل ریدر خود اضافه می کند
صحنه هشتم – منزل جمال نصیری زاده :
جمال تصمیم می گیرد سوغاتی آقاپسر را که تابستان گذشته از سفر مکه برای وی آورده پس از گذشت ماه ها و پس از دیدارهای مکرر ! به دستش برساند آن هم در ساعت 12 شب

با آقاپسر تماس گرفته و وی نیز از خدا خواسته به جمال می گوید که بیاید قدمش سر چشم !
صحنه نهم – آقاپسر کنار تخت نشسته :
آقاپسر در حال بررسی آپ های گوگل ریدر خود است و جمال اسم تک تک نویسنده های وبلاگ ها را می خواهد !

آقاپسر بعضی را نمی داند و فقط خواننده است ! ولی آنهایی را که میداند می گوید :

...
جمال : "یادداشت های یک دیوانه" مال کیه ؟
آقاپسر : "منیره منتظری"
جمال : تو از کجا اونو میشناسی ؟

آقاپسر داستان عکس را تعریف می کند ... و از گفته های مرتضی و اینکه جمال نیز در مرکز مشاوره بوده می داند که جمال وی را از کجا می شناسد ...

جمال : می دونی ... فامیل یکی از بچه های دبیرستانه ؟

آقاپسر : کی ؟
جمال : حدس بزن ...

آقاپسر : چی بگم ؟! بگو خب
جمال : سید
آقاپسر : سید ؟ کودومشون ؟

(هرچند فقط دایی جان به نام مستعار سید صدا می شود باز هم سوال می کند)
جمال : سید میرجلیلی
آقاپسر : چی میییگییی ؟ حتما فامیل دور ، دخترخاله خاله عمه عمو ...

جمال : (حرف وی را قطع می کند) نه بابا ، خواهر زاده سیده

آقاپسر : چییی میییگییی ؟!

جمال : به جان تو !!!
آقاپسر : به جان خودت !

جمال ساعت 2 نیمه شب پس از شندین درددل های مفصل آقا پسر به سمت خانه روان می شود !!! 
صحنه دهم – آقاپسر روی تخت خود دراز کشیده :
آقاپسر با خود با خود فکر می کند دنیای کوچکی است ! و گاهی وقتی چیزهایی رو نمیدونیم بجا راه های ساده راه های سخت رو انتخاب می کنیم ! (منابعی که "یک دیوانه" برای معرفی خود ، معرفی کرده را به یاد می آورد و می خندد ...)

، این کاراکتر کلا با خود زیاد حرف می زند !!!
به خاطر سجاده و ... که جمال برای وی آورده بیاد وقتی می افتد که با بابا مامانش به مکه رفته بود و به یاد حاجت هاش و مخصوصا یکیش !

کمی اشک توی چشماش میاد ولی اجازه ترک چشمهاش رو به اونا نمیده ...

آقاپسر حدود ساعت 3.30 4 خواب می رود
صحنه یازدهم – منزل دایی جان :
دایی جان حدود 11.30 شب ، چند شب بعد (دیدار جمال با آقاپسر) با آقاپسر تماس می گیرد که به دیدن وی میرود !

آقاپسر با خود فکر می کند دایی جان برای گرفتن باطری گوشی خود که چند روز پیش بطور اتفاقی درون ماشین پیدا شده و او به دایی جان اطلاع داده ، می آید ** ...

** این باطری در شب های احیا بر اساس یک جریان مفصل گم شده بود ! که حالا پیدا شد
صحنه دوازدهم - جلوی در منزل آقا پسر و خانواده :
دایی جان : سلام پسر (پ با اعراب و خوانده شود) و شیشه ماشین را پایین می آورد
آقاپسر : سلام ، چطوری خوشگل ؟! و باطری را از بالای شیشه به سمت دایی جان میبرد
دایی جان : به خاطر این نیومدم ، (فلش خود را به آقاپسر میدهد) مداحی داری ؟

آقاپسر : آره ، (ناخداگاه به یاد "یک دیوانه" می افتد) ، سید سردمه ، اگه نمیای تو من بیام تو ماشین کارت دارم

دایی جان : می خوام زود برم بابا اینا خبر ندارن اومدم اینجا ، اومدم بیرون بنزین بزنم نگران می شن (آقاپسر بی توجه به اینکه دایی جان دیرش می شود ! می رود توی ماشین کنارش می نشیند)

آقاپسر : سید چه دنیای کوچیکیه ؟!

دایی جان : دیوووونه شدی باز ؟! دوباره به سرت زده ؟! جریان چیه ؟

آقاپسر : (چپ چپ به دایی جان نگاه می کند) نخیرم !

، سید تو منیره منتظری می شناسی ؟

دایی جان : آره ، دختر خواهرمه ...

چطور ؟
آقاپسر جریان "عکس" و معرفی "یک دیوانه" و "جمال" رو برای دایی جان تعریف می کند ! دایی جان می خندد

دایی جان : بهش بگو دوس منی ...

آقاپسر : (می خندد) که چی ؟! حالا تو مگه کی هستی که من بگم ؟! (ریسه می رود)

دایی جان : مرگ ! لبخند می زند (پس از کمی سکوت و تامل !) میدونی چند وقته ندیدمش ؟

آقاپسر : (جدی می شود) بیخیال سید ، واسه چی ، فقط جریانش جالب بود بهت گفتم ، میدونی که روم نمیشه

دایی جان چیزی نمی گوید
در همین گیر و دار رئیس جان نذری می آورد برای آقاپسر و خانواده !
پس از سلام و احوال پرسی هر سه کاراکتر !

آقاپسر : (رو به رئیس جان) : بریم تو ...
رئیس جان : نه عجله دارم ، سی دی اوبونتو رو میاری ؟
آقاپسر : (رو به دایی جان) : تو بیا بریم تو ...
دایی جان : باشه فقط زود باید برم

آقاپسر و دایی جان به داخل خانه می روند
آقاپسر سی دی اوبونتو رو به رئیس جان می دهد ، رئیس جان کمی در مورد پروژه هوش خود سخن می راند و شنگول ! به سمت خانه روان می شود .

صحنه سیزدهم – اتاق آقاپسر :
دایی جان : اووووی ، این چیه رو لپ تاپت نصب کردی ؟! نمیشه باهاش کار کرد !!!

آقاپسر : اوبونتو

دایی جان : هاااااان ؟!

آقاپسر : لینوکس ه ...

دایی جان : هاااااان ؟!

آقاپسر : هیچی بابا ویندوز نیست ! یه سیستم عامل دیگس !

دایی جان : خیلی خوب بیا اینا رو بریز من می خوام برم

آقاپسر فایل های صوتی که آهنگ و مداحی رو قر و قاطی میریزه رو فلش دایی جان
آقاپسر : سید اینا قاطیه ها باز فحشش رو به ما ندی ها ؟!

دایی جان : مرگ ! بریز می خوام برم

آقاپسر : (می خندد خوشحال از اینکه سید را عصبانی کرده) چشم ، چرا میزنی حالا !!!

دایی جان به سمت خانه روان می شود ...
آقاپسر حدودای 3.30 4 خواب می رود
صحنه های بعدی رو از وبلاگ "یک دیوانه" بخوانید ...
صحنه چهاردهم / صحنه پانزدهم (قسمت کامنت ها)
خوب باشید
به به ! آقا پسر ! از اینکه حال و هوات عوض شده خوشحالم ! مراقب خوباش برادر جان.
سلام
یه سری توصیه داده بودی بهم ! چاره ای جز رعایتش نداشتم :دی
خوب باشی
خوب به سلامت! من نمیدونستم جمال نصیری زاده رو هم میشناسین!
خود جمال هم قضیه مشابهی داره! اول ما توی نت همدیگه رو شناختیم بعد آمار که قبول شد و سال بعدش مرکز مشاوره خبر دادم بیاد.
این طور که معلومه احتمالا خیلی واسط دیگه هم داریم!
امین آردیان - علی رضا دهقان!
در ضمن من از کجا باید میدونستم شما دبیرستان شاهد بودین؟؟ چون فهمیدم رشته کامپیوتر یزد میخونین آشناییت رو بچه های کامپیوتری دادم!
"دایی جان : مرگ ! لبخند می زند (پس از کمی سکوت و تامل !) میدونی چند وقته ندیدمش ؟" این تکه واقعا اشکمو در اورد :(
سلام
جمال گفته ! :دی
در مورد دوستان دیگه با اونا دوست بودم با علی رضا بیشتر ، با امین آردیان خیلی کمتر ... ولی خوب به قول دایی جان شما دوستای جون جونی نه ، در حد همکلاسی ... ، هرچند صمیمیتی که تو دوستی من و سید و چند تا دیگه از بچه های دبیرستان مثل جمال و ... پیش اومد بعد از دانشگاه بود !
خودمم نمی دونم چرا ؟! :دی
باید اشک شوق باشه ، از اینکه دایی جان اینقدر دوستون داره ، اشک شوقم قشنگه نتیجتا ! معذرت خواهی نمی کنم !!!
خوب باشید
من وقتی این لینک رو دادم http://monire.ir/wp-content/uploads/2008/12/aghapesar.jpg گفتم خودتون این قدر باهوشین که wp به بعدشو حذف کنین و بفهمین آدرس وبلاگم چیه :دی :)) اشتباه میکردم و به خاطر همین سری بعد مجبور شدم آشناییت بدم
راستی من به آقای کلانتر یه سری میگفتم "معاون کلانتر" چون توی اون مشاوره من رئیس قسمت اینترنت بود و آقای کلانتر معاون :دی
به دهاتی بگین خیلی بی معرفت شده!
سلام ! خوب با آدرسی که شما داده بودین به لینک وبلاگتون رسیدم !!! :دی باهوشی نمی خواد ! فقط نباید از بیخ ! خنگ باشی :دی از اون طرفم حدس زدم از وبلاگ یکی از بچه ها اومده باشین واسه همین دنبال رد پا گشتم ولی نشناختم !!! کلا پیگیر نیستم و بیخیال جستجوی بیشتر گشتم ! هرچند بیشتر ام میگشتم به نتیجه ای نمی رسیدم !!! :)) بعد ...
من بهش می گم رئیس جان ! چون دبیر انجمن علمی مونه ! :دی
در کل ریئس جان کارش درسته ! :دی ، یه جا دیگه هم شما بهش تذکر داده بودین یادمه ! :)
خوب باشید
:))
من هیچی نمیگم :دی
فقط همشو خوندم :))
سلام
:دی !!!!
خوب باشید
من کجا نقش بازی کردم بابا من بالکل بیخبر بودم اینارو
اصلا کی چیه؟ به کجا؟
سلام
خب محسن اون تیکه ای که تو بودی مستند بود ! فقط احتمالا بصورت دوربین مخفی فیلم برداری شده !!! :دی
خوب باشی
سلام ابوالفضل جان..من که سر در نیاوردم ....حالا تو اولین فرصت ازت می پرسم که قضیه عکس و فیلم چیه...
سلام
عزیزدل برادر ! اولااا که این کامل نیس ! چون کاملش یه کتابه :اسمایلی جو گیر شدن !!!
ثانیا که اولین فیلم نامه بنده است و بلاخره کمی ! البته فقط کمی ایراداتی داره :پی
ثالثا بیا ببینیمت ! بعدم بگبمت اگه اینقده مشتاقی :دی
رابعا حرومت باشه دیگه امتحان نداری من هنوز فردا پس فردا جمعه امتحان دارم :((
خوب باشی
سلام
از وبلاگتون بازدید کردیم.
در صورت تمایل از سایت ما هم بازدید کنید.
با تشکر
انجمن تخصصی الکترونیک ایران
دستتون درک نکنه که دیدن کردین :دی