بانو ...

کلی حرف دارم واسه گفتن ...

ولی حس گفتنش نمیاد خدایی ...



ببخش بانوی قصه  این دل جونی کرده          


با تو اگه تو خونه ات نا مهربونی کرده        

چه سرنوشت خوبی وقتی دل شما هم

برای خوشبختی مون پا در میونی کرده                 

خاتون خوب قصه عروس آرزوهام

من که همیشه تنهام قهر نکن با چشمام

قهر نکن مهربون قهر تو آتیشمه

من چه جوری نسوزم وقتی دلت پیشمه

برای داشتن من چه راه دوری رفتی

همه باید بدونن راه رو چه جوری رفتی

ببخش بانوی قصه  این دل جونی کرده

با تو اگه تو خونه ات نا مهربونی کرده



خوب باشید ...

نظرات 2 + ارسال نظر
یک دانشجوی اقتصادی جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 http://www.sam.blogsky.com

سلام قشنگ بود منم آپم.خوشحال میشم سری بزنی درضمن خواستین تبادل لیتک کنیم

بی تارو پود شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:59

؛ حرفهایی هست برای گفتن حرفهایی که اگر گوشی نبود نمیگوییم .
؛ حرفهایی هست برای نگفتن حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند .
و سرمایه ماورایی هر کس به اندازه حرفهایی هست که برای نگفتن دارد .

موفق باشی
تا بعد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد