اول نویس :
مکان : دفتر فروش سخت افزار خودمون ! (خود تحویل گیری اساسی!)
زمان : یکی دو روز پیش !
افراد حاضر : من ، مهدی * ، یکی از دوستام
من : برار ! ** می خوام برم تو بیابون چادر بزنم ، یه هفته دو هفته یه ما یه سال ... نه کسی ازم خبر داشته باشه ، نه از کسی خبر داشته باشم !
دوستم : منم میام !
مهدی : منم میام !
من : مرض ! میگم می خوام تنها باشم !
مهدی : تو اینور جاده چادر بزن ما اونور !
من : دلبندم میگم بیابون !
مهدی همچنان ادامه توضیحات میداد !
من : آقا من شخصا اعلام می کنم که غلط کردم ...
وسط نویس :
وقتی تو چند میلیون چشم دنبال یه جفت چشم آشنا باشی اونوقته که معنی سردرگمی رو حس کنی ...
آخر نویس :
ندارد !
--------------------------------------------
پاورقی :
* همکار محترم
** اصطلاحی که گه گاه دوستان رو باهاش صدا می زنم ...
یاعلی ...
گشتیم نبود،نگرد نیست
وسط نویس چقد باهام آشناس،انگار زیاد درگیرش بودم