و بازم ماجراهای من و حافظ !!!

ای آقا ! حافظ بدجوری داره با دل اینجانب بازی می کنه میگید نه ؟! اول این پست رو اگه نخوندید بخونید ...

جای همه دوستان خالی چهارشنبه عصر با سه تا از دوستان راهی سفر شدیم و رفتیم اول شیراز ... ، دمدمای غروب بود که رفتیم حافظیه ... ، بالاخره حافظیه باشی و دیوان حافظ هم که دستت باشه ، فال نگیری یه کم آن نرمال میزنی ! ، من به شخصه هم که معتقد به فال حافظ اونم اونجا و اون زمان (دقیق یادمه وقتی داشتم دیوان حافظ رو باز می کردم ، آخرای اذان مغرب بود) ، بچه ها جدا جدا فال گرفتن و نوبت من بود که فاتحه بخونم و نیت کنم و ... ، بار دومی بود که توی حافظیه فال می گرفتم جریان کامل بار اولش رو از اینجا بخونین 


مرحبا طایر فرخنده پی فرخنده پیام / خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد / که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / آنکه آغاز ندارد نپذیرد انجام

زلف دلدار چو زنار همی فرماید / برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام

مرغ روحم که همی زد زسر سدره سفیر / عاقبت دانه خال تو فکندش در دام

چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد / من له یقتل داء دنف کیف ینام

تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم / ذاک دعوی و ها انت و تلک الایام

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید / جای در گوشه محراب کنند اهل کلام


یه جورایی هنوزم باورم نمیشه حافظ سر حرف خودش وایساده ! اون دفعه ای هم همینو گفت !!! یکی بیاد منو جمع کنه !

کلا دوبار تو حافظیه فال بگیری ، به یه نیت ، بعد به فاصله دوسال بازم حافظ سر حرف خودش باشه ، خدایی یکم تعجب نداره !!!


یاعلی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد