این روزا ...

اول نویس :


به دلیل تذکر برخی از دوستان زین پس سعی بر نوشتن شادتر در این مکان خواهیم داشت ، باشد که رستگار شویم

فقط به خاطر تو ! رضا و مرتضی ! بصوزت جدا جدا

اینم بگم ذاتم نمیذاره درددل هام رو ننویسم ولی دیگه اینجا نمینویسم


وسط نویس :


دارم حس می کنم دنیامون داره عوض میشه ... ما یه گروهی بودیم از دوران دبیرستان تقریبا همیشه باهم بودیم ... معاون دوران دبیرستان آقای محقق همیشه بهم میگفت من قبلا ندیده بودم بعد از شما ها هم ندیدم کسایی که اینجوری رابطه اشون رو حفظ کرده باشن ...

ولی حالا دیگه دوران اون دوستی ها داره عوض میشه ... هرکسی باید راه خودش رو بره ... بعضی ها ادامه تحصیل شهرهای دیکه ... بعضی خدمت مقدس سربازی !!! ... بعضی ها خونه بخت و ....

فقط دلم میخواد مثه قبل دوستی هامون پایدار بمونه هرچند مجبور باشیم کمتر همدیگه رو ببینیم ... و کمتر از هم خبر داشته باشیم ولی خوب دلم میخواد بازم مثه قبل از هر فرصتی هرچند کوتاه واسه باهم بودن استفاده کنیم ...


آخر نویس :


به دلیل اول نویس از نگارش این قسمت معذوریم



یاعلی ...

نظرات 3 + ارسال نظر
گندم دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:48 http://daily-of-me.blogsky.com

سلام
میگم خوبه که میخوای شاد بنویسی! ولی اگه از غماتم اینجا ننویسی٬ کجا میخوای نویسی!؟
اونوقت تو دلت میمونه و دل درد میگیری!
میتونی اول نویساتو شاد بنویسی٬ اخرنویساتو هر چی غمو غصه داری!
ی جورایی تقسیم کن!

سلام

ممنون از راهنماییت ولی خوب یه جا دیگه مینویسم نمیخوام دوستام ناراحت بشن ...
بد میگم ؟!

خوب باشی

نازنین پسر سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

سلام گرامی

ولی از انصاف نگذریم بازم نوشته هاتون همچین شادم نبودا !!!

راستی دوست دارم اگه وبلاگم رو می خونید نظر هم بذارید ... لطف می کنید ... قراره از این پست به بعد از نظرات دوستان نتیجه گیری کنم ...

من باید از نوشته هاتون می فهمیدم متولد مهر هستید ... آخه منم متولد مهر ماهم ...

امشب شب قدره و امیدوارم قدرشو بدونیم ... مرا هم دعا بفرمائید

خوب و شاد باشید

سلام

حالا کم کم ! باید تمرین کنم دیگه ! میگن ترک عادت موجب مرض است !

چشم حتما ...



اگه لایق باشم به روی چشم


خوب باشی ...

Ara سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 http://zendegieara.blogsky.com

اگه جای دیگه نوشتی بگو که بریم بخونیم . من میگم همینجا بنویس .

رفیق هم باید تو شادی ها رفیق باشه هم تو غم ها .

داداش ما همه جوره پات وایسادیم .

( اینجوری حرف زدنو تازه یاد گرفتم )

عیب نداره که ناراحت شیم .

سلام

چشم اگه نتی نوشتم به داداشم میدم لینک و خیالت راحت ...

مرررسییییییی داداشی
حرف زدنت شیرینه ... امیدوارم همینجوری که داره پیش میره کم کم نوشته هات هم شیرین بشن ... هرچند الان قشنگن ... (گرفتی مطلبو ؟! )

خوب باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد