شعر...

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است

هردم این بانگ برآرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است...


سهراب


نمیخواستم بگم ولی دلم خیلی گرفته ... اینجا تنها جاییه که با اومدنش فقط یکم آروم میگیرم...



خوب باشید...

نظرات 16 + ارسال نظر
گ جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:51

سلام
امیدوارم حالت هر چه زود تر خوب شه!

سلام

مرسی...

خوب باشی

بی تاروپود جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:28

حرفی از جنس زمان نشنیدم، هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود...

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.

باید امشب بروم...

باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم...

نگین)آلبالو) جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

یادم رف بگم ! این شعره سهراب رو که گذاشتی من عاشقشم ! شعرشو حفظم تقریبا ...
دیگران را هم غم هست به دل ...
غمه من لیک غمی غمناک است ...

ارام شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 http://ghasam.blogsky.com

سلام خوبی؟؟

خیلی از وبلاگ و مطالبش خوشم اومد

راستی تو ژروفایلت نوشته بودی یزدی هستی
چه تصادفی من هم بچه ی یزد هستم

خوشحال میشم به وبلاگ من هم سربزنی و نظرتو راجع به تبادل لینک بگی

ممنون میشم

فعلا

سلام

جواب دادم ...
خوشحالم با یه همشهری تو این دنیای مجازی هم آشنا شدم ...

خوب باشی

Ara شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://zendegieara.blogsky.com

سلام

میدونم سرت شلوغه . من آخرین پستمو نوشتم . اگه دوست داشتی بیا .

مرسی

سلام

بی معرفتیا داداشی ...
کامنت دادم ... منتظر جوابتم ...

خوب باشی

S.H شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:21

سلام
این دلتنگی هنوز به خاطر عزاداری و سوگواری برای پدربزرگتونه؟؟!!!

آدم تو مراسم عزا دلش میگیره!!!
امیدوارم هرچه زودتر خوب بشین.

سلام

نمیدونم ... شاید... شایدم اون بجای خود چیزا دیگه هم بجا خودش ...

خوب باشی

بهار شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:50

اندکی صبر، سحر نزدیک است
دله دیگه نگیره که دل نیست...



چه عجب ؟! اینورا !!!
اینم حرفیه ...

دکتر خودم شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:38 http://porpot.blogsky.com

دیدی محسن یگانه میخونه که بنویس از سر خط و اینا؟!
تو هم بنویس،
بنویس،
بنویس.

شاد باشی دوست من.

چشم ...
مرسی ...

احسان یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:53 http://inmymine.blogfa.com

همین نوشتن ها تو این موقعیت که شاید کلنجار های زیادی پشتش باشه... ولی بنویس, بنویس تا سبک شی حداقل واسه اندکی...

فقط می فهمم که سخته... بیشتر از این حرفه فقط... انشاألله ابوافضل مثل گذشته این تاریکی ها هم رو برات کنار بزنه...

امیدم به خودشه ...

رضا یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:48

حالا دگه بیست و هفت هشتا شد،وردا تایید کن!

فقط به خاطر تو !!!

Ara یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:02 http://zendegieara.blogsky.com

سلام داداش .

من بی معرفت نیستم . فقط خسته شدم از نوشتن یه مشت حرف بیخود .

ولی احتمالا بازم بنویسم . وابسته شدم .

مرسی که اونروز اومدی

فقط خوشحالم از اینکه باز مینویسی...

ارام دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:37 http://ghasam.blogsky.com

سلام خوب ممنون که لینک کردی

نه شعر ها و نوشته ها رو از سایت های مختلف میگیرم آرزو داشتم که بتونم تو نوشتن دستی داشته باشم ولی کو استعداد؟؟!!

سلام

خواهش ... نوشتن لازمه اش خوندنه اول ...

خوب باشی...

بهار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:05

من چه عجب!!!
من هر روز سر میزنم
شاید نظر نذارم ولی شک نکن هر روز به دوستای خوبم سر میزنم
تازه ببین آقای دکتر را هم آوردم!!!

نه این چه عجب مال اونوقتایی بود که نبودی و نگران گردیدیم !
مرسی ...

خوب باشی...

نازنین پسر سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:10

سلام آقا پسر

از سفر برگشتم ... ولی ای کاش سفرش طولانی تر بود

با مطلبی تحت عنوان نظر شما محترم است!!! به روزم

منتظر حضور با ارزش شما

خوب و شاد باشید

سلام

زیارت قبول ...

یاعلی...

ارام چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 http://ghasam.blogsky.com

سلام خوبی؟؟

من آپم بدو بیا

یه آپ واسه تولدم هست

فعلا

سلام

چشم ...
مبارک باشه ...

خوب باشی

Ara چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:25 http://zendegieara.blogsky.com

سلام .

میخوام به نوشتن ادامه بدم .
مرسى که تو این مدت به فکرم بودى

سلام

هنوزم فک میکنی داداشی گفتنم زبونیه ؟!
نکرانت میشم خوب ...

مراقب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد