یه مدت بنا به دلایلی تو ماشین رادیو گوش میکردم ، رادیو پیام ...
یه جمله قشنگ توش گفت : "دل سپردن مثل انداختن یه سنگ تو دریاست و دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگ از تو دریا ..."
خوب باشید ...
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ/متـــــی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
خوب باشید ...
میگن قدیما لیلی و مجنونی شدید خاطر خواه هم بودن ، گویا خانواده های این لیلی و مجنون قصه ما با رسیدن این دوتا عاشق بهم دیگه مخالفتی میکردن بس اساسی ...
از قضا این دوتا خانواده دعوت میشن برای یه مجلس عروسی خارج از شهر خودشون ، هرچی خانواده ها فکر میکنن میبینن اگه این دوتا رو همراه خودشون ببرن امکان داره تو جشن عروسی بهم برسن ، اگه هم بذارن توی شهر خودشون بمونن که مسلما میرن پیش هم ...
تصمیم بر این میشه که همراه خودشون ببرنشون تا یه فکری بردارن ...
خانواده مجنون تو راه به یه چاه میرسن و مجنون بیچاره رو با یه خورده آب و غذا می فرستن ته این چاه واسه اینکه تا برن و برگردن خیالشون راحت باشه ...
اتفاقا خانواده لیلی هم میرسن به همین چاه و همین فکر و می کنن که این تنها راهه ، و لیلی رو با دست خودشون میذارن تو بغل آقا مجنون ...
خدا کنه خدا بخواد یه کاری بکنه ...
خوب باشید ...
-------------------------------------------
پاورقی :
گویا این داستان یه فیلم قدیمی هم هست ...
من رو تو آغوشت بگیر خدا می خوام بخوابم
آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم
من رو تو آغوشت بگیر ، می خوام برات بخونم
روی زمین چه قدر بده ، می خوام پیشت بمونم
کی گفته باید بشکنم تا دستم رو بگیری
خسته شدم از عمری غربت و غم و اسیری
کی گفته باید گریه ی شب هام رو در بیاری
تا لحظه ای وقت شریفت رو واسم بذاری
توی آغوش "تو" آرامش محضه
من رو با خودت ببر حتی یک لحظه
بغلم کن ، من رو بردار ، ببرم دور
ببرم از این زمین سرد و ناجور
دیدار ممنوع ... باشه چشم
صحبت ممنوع ... باشه چشم
زندگی ممنوع ... باشه چشم
عاشقی ممنوع ... شرمنده عشق قانون نداره ...
چه بسازی چه نسازی ، دل من کوکه با سازت
همه اوج و غرورم ، سهم قلب بی نیازت
حال من خوبه با عشقت ، گرچه دورم از وصالت
واسه من کافیه رویات ، واسه بسه خیالت
آرزوم بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه
چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه
جاتو هیچکس نمیگیره ، توی این قلب حقیرم
اگه باشم توی قلبت ، بدون از خوشی می میرم ...
خوب باشید ...
سلام
میگن خدا وقتی می خواد هدیه ای به آدم بده ؛ اونو بسته بندی میکنه تو سختی ها و مشکلات ؛ هرچقد ارزش اون هدیه بیشتر باشه ؛ سختی ها و مشکلاتشم بیشتره ...
به خدا اطمینان دارم ؛ ولی به خودم نه ... ؛ امیدوارم ارزش هدیه ای که خدا می خواد بهم بده رو بدونم ...
خوب باشید ...
----------------------------------
پاورقی : استفاده از ؛ به جای کاما واسه اینه که تو لینوکس نمی دونم چجوری کاما تایپ میشه ... اساتید راهنمایی کنن لطفا ...
کلی حرف دارم واسه گفتن ...
ولی حس گفتنش نمیاد خدایی ...
ببخش بانوی قصه این دل جونی کرده
با تو اگه تو خونه ات نا مهربونی کرده
چه سرنوشت خوبی وقتی دل شما هم
برای خوشبختی مون پا در میونی کرده
خاتون خوب قصه عروس آرزوهام
من که همیشه تنهام قهر نکن با چشمام
قهر نکن مهربون قهر تو آتیشمه
من چه جوری نسوزم وقتی دلت پیشمه
برای داشتن من چه راه دوری رفتی
همه باید بدونن راه رو چه جوری رفتی
ببخش بانوی قصه این دل جونی کرده
با تو اگه تو خونه ات نا مهربونی کرده
خوب باشید ...