دارم دق می کنم ، تحمل ندارم
دیگه خسته شدم ، دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم
همش فکر توام ، همش بی قرارم
دیگه اشکی برام نمونده که بخوام
برات گریه کنم ، فدای تو چشام
دلم داره واسه تو پرپر می زنه
تو رفتی و هنوز خیالت با منه
بدون تو کجا برم ، کنار کی بشینم
تو چشمای کی خیره شم ، خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یکم نازم کنه که بم نخنده
بدونه تو با کی حرف بزنم ، دردت به جونم
تو این دنیا به عشق کی ، به شوق کی بمونم
به جونه چشمات از تموم این زندگی سیرم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم
از اینجا می تونین آنلاین گوش کنید
خوب باشید ...
--------------------
پاورقی :
این آهنگه از همایون شده همدم روز و شبم ...
یه روز اخرش این شرم دست و پا گیر را برای لحظه ای از یاد خواهم برد
و می بوسمت...
این بوسه هایی که خدا عمریه به ما ها داده واسه بردن به اون دنیا که نیس
و من سیر خواهم بوسید...
اره این بوسه ها
واسه دستهای مادرته وقتی سر رو زانوش می ذاری
واسه صورت برادرت وقتی دعوا کردی اما دلت تنگشه
واسه وقتایی که می خوای خودت رو برای باباییت بلوثی
واسه بابا بزرگه نه فقط روزهای عید
واسه مامان بزرگه که به اندازه بقیه پیشت نمی مونه
واسه پیشونی خواهرت وقتی حرف نمیزنه اما بغض کرده
...
----
پاورقی : محسن باز بیا تشکر کن از من واسه زدن کلیدهای کنترل و سی !
این متن قشنگ رو دوست خوبم "محمد رضا" واسم فرستاد گفتم اینجام بزارم ...
گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروبها می گیرد چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریه ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست از دل هر کوه کوره راهی می گذرد و هر اقیانوس به ساحلی می رسد و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد از چهل فصل دست کم یکی که بهار است مـــن هنــوز تورا دارم گر تا قیامت هم نیایی ! چشم انتظارت می نشینم
خود نوشت : داشتم از سر عصبانیت از چیزی ، یه مطلب آماده می کردم واسه آپ امروز که این متن به دستم رسید ، خوشحالم که نرسیدم تمومش کنم !!!
خوب باشید ...
یادم باشد
حرفی نزنم که دلی بلرزد...
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است....
وتنها دل ما دل نیست....
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر ؛ و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم....
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم....
یادم باشد از چشمه درسِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن....
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند ..... یادم باشد ....
تبصره : این پست و یه سری پست هایی که منبع نداره رو از آرشیو کامپیوترم در میارم ، مال خیلی وقت پیشه ، اگه کسی منبعی ازش سراغ داره بگه که اضافه کنم ...
خوب باشید ...
خدا گفت : لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من ، ماجرایی که باید بسازیش
شیطان گفت : یک اتفاق است ، بنشین تا بیفتد . آنان که حرف شیطان را باور کردند . نشستند و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد . مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد .
خدا گفت : لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویشتن .
شیطان گفت : آسودگی است ، خیالیست خوش .
خدا گفت : لیلی رفتن است . عبور است و رد شدن .
شیطان گفت : ماندن است ، فرو رفتنِ در خود .
خدا گفت : لیلی جستوجو است ، لیلی نرسیدن است . نداشتن و بخشیدن .
شیطان گفت : خواستن است ، گرفتن و تملک .
خدا گفت : لیلی سخت است ، دیر است و دور از دست .
شیطان گفت : ساده است ، همین جایی و دم دست . و دنیا پر شد از لیلیهای زود ، لیلیهای ساده اینجایی ، لیلیهای نزدیک لحظهای .
خدا گفت : لیلی زندگیست . زیستنی از نوعی دیگر . لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود .
مجنون زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و میدانست که لیلی تا ابد طول میکشد...
منبع : توضیحات کلوپ سرزمین داغ
خود نوشت :
سعی می کنم اینجا رو هر روز ، به روز کنم ، البته فقط سعی می کنم ...
از همه دوستانی که سر میزنن و حرفهای خوب و بد منو می خونن تشککککر نظرات رو تا جایی که جواب داشته باشن جواب می دم ، اگه خواستین می تونین نگاه کنین ...
از موضوعات یکی مبهم بود (منطقه ممنوعه !) که با این پست موضوعش مشخص شد
خوب باشید ...