گریه ...

جایی خوندم ...


همه اونایی که گریه میکنن ، ضعیف نیستن ... شاید مدت زیادی قوی بودن ...

عشق ...

و عشق را "بهانه ای" کردیم برای نبودن ....

تولد ...


دیروز تولدش بود ... تولد خانوم گلی ...

تولدش مبارک ... 

دریای مغرب...

اول نویس :
اینجا دیگه خیلی خاک گرفته بود ... اینم اولین پست دوران تاهل 

وسط نویس :

اگه روزی 100بارم این آهنگو گوش کنم ازش خسته نمیشم ... دلیلش رو هم نمیدونم ...

اشکای یخیمو پاک کن// درای قلبتو واکن
صدای قلبمو بشنو // من چه کردم با دل تو
کاشکی تو لحظه ی آخر // عشقو تو نگام میخوندی
قلب تو صدامو نشنید // رفتی با غریبه موندی
اگه یه روز بگم از این حکایت // که به تو کردم عادت
دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت رفاقت
اگه یه شب برسم به حقایق // میشم خدای عاشق
میگم رازمو به ستاره ی دریای مغرب ...

واسه دانلودش اینجا رو کلیک کنین ... 

آخر نویس :
یه دونه جوجو گرفتیم تو خونه ... الان بچمونه ... در آینده عکس ازش میذارم ... 

حکمتت ...

نمیدونم حکمتت چیه ...

10 سال بچه میخواستن ...

ندادی بهشون ...

هرچی جنین رو تو شرایط آزمایشگاهی کاشتن و به بدن مادرش منتقل کردن سقط شد ...

اینا هیچ ...

بعد که یه نفر رو به عنوان زن حامل پیدا کردن ...

بهشون بچه دادی ...

خوشحال ترین آدمای توی دنیا بودن با اومدن اون کوچولو ...

خودن بگو حکمتت چیه که بعد از 2ماه و نیم "زهرا السادات" شون رو گرفتی ...


تو ...

اگه به من وفا کنی ...

حاجتمو روا کنی ...

بین تموم عاشقات ...

نذر منو ادا کنی ...


یه کاسه گندم میریزم ...

تا کفترا رو سیر کنم ...

واست میمیرم  اینقدر ...


تا دلتو اسیر کنم ...

به پات میشینم شب و روز ...

تا با تو عمرو پیر کنم ...

خدا ...

گاهی خواستم خدا رو امتحان کنم ...

چنان پس کله ای بهم زده که هنوز دردش رو حس میکنم ولی ...

ولی حال میکنم سر به سرش بذارم ...

آقا اصن دوس دارم خوب ...

هرچند هزینه اولیش بالاس ولی بعدش خود خودش ...

همین خدای بالا سر رو میگما ...

آره همین خودش ...

همچین محبتی بهم میکنه که میارزتم اون هزینه ه ...


بی ربط نویس :

یه جورایی بیکار شدیم ...  



خوش باشید ...

روزانه ...

اول نویس :

جایی خوندم : 


تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند،چشم ها را بستند و چه با دل کردند! وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند،خون به چشمان شقایق کردند.. تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی؛ عشق را دار زدند، همه جا سایه ی دیوار زدند.. وای سهراب کجایی که ببینی حالا، دل خوش مثقالیست!! دل خوش سیری چند؟! صبر کن سهراب، قایقت جا دارد ؟؟!!


کاش میشد دهن بعضیایی که این جملات رو میگن پشت سر هم گل گرفت ... ! شاید واسه حرفی زدن میباید یه نگاه به زندگی گذشته خودمونم بکنیم ...


وسط نویس :

بودنت رو شکر ... اگه نبودی بودن منم معنی پیدا نمیکرد ... شاید حرفی باهات نمیزنم ... ولی یه جفت چشم خوشگل داری که دیدنشون یه دنیا آرامش رو واسم میاره ...


آخر نویس :

یکی از بزرگترین تصمیم های زندگیم رو باید بگیرم ... نمیدونم .... با هرکسی که مشورت کردم یه چیزی گفت ... داشتم واسه هدفی کاری رو انجام میدادم که حالا ادامه اون کارم منو از هدفم میندازه ... بازم فکر باید ...


خوب باشید ...


تقدیر ...

خاطراتم رو مرور میکنم ...

پارسال این موقع ...

سال پیشش این موقع ...

سالهای قبلش ...

هیجکدوم به قشنگی امسال نیست ...

گاهی یه عالم حرف رو میخوای داد بزنی ... ولی ارزش داد زدن رو هم نداشتی ...

:-|

حوالی ِ آریا شهر ......... 


همراه پسری که از خودش بیشتر از سوسک نفرت داره ولی شدیدا دوست داشتنیه 




ه: آخرین بای که زدم تو گوشت کی بود ؟؟؟


س: یادم نیست گفتی چشماتو ببند .... من بستم و تا صد شمردم 



ه: من که فوری زدم ... واسه چی دیگه شمردی ؟


س: میخنده یه پک میزنه به سیگارش 


ه: هنوز دوسش داری ؟؟؟


س: اره فکر کنم ... هنوز که روزی 40 نخ سیگار میکشم 


ه : آخرین باری که دیدیش کی بود ؟؟


س : اولین باری که دیدمش 



ه : یه چیزی ... یه کاری میکنم حرفاتو بخونه ...........



س: زور نزن اون ، از من فرار میکنه ... دارم کم کم کنار میام باهاش ... با شغلم ...



ه : شغلت چیه ؟


س : زندان بودن ............


ه : ببین تو فقط بنویس یه کاری میکنم بخونه ..............


س : از کجا اینقدر مطمئنی ؟؟ 


ه : همون قدر که این راننده که داد میزنه " آزادی " و از رسیدن بهش مطمئنه ........




س : شک میکنه ... نگاه میکنه .... 


ه : فحش زیر لبشه ..اما سیگارو ترجیح میده 





شروع میکنه :


چشمات رو هر چند دقیقه یکبار بیار


ببینمشون ، بعد زودی پس میدمشون


این سری که زیاد طولش دادی کلی کِش اومدم


اونقدر که تخت می لرزید ،گریه می کرد . . .


(میخواد خطش بزنه ، نمیذارم .... )


ه :تو چه مرگته ؟ از درد و دل کردن هم فرار میکنی ؟



میدونی چرا آریا شهر رو دوست دارم ؟



چون زیر برجش یه عالمه دختر منتظر ، سر قرارن .........



من ِ لعنتی بی/قرارم .........


اه ... لعنتی ........................



چرا همه جا تار شده؟؟ چرا همه جا خیسه؟؟



من چه صنمی با صفرِ قبل اعشار دارم؟؟



اصلا بیا بزن توو گوشم . . . باور کن دیگه لازم دارم . . . بهونه می خوام . . .



حواست رو پرت کن سمتم . . . 



... مقصر کیه وقتی من با توو خاطره دارم و تو با یکی دیگه؟؟



اینا مزخزف نیست . . . اینا منم . . .



باید چی کار کنم . . .



ه : کم آوردی ؟ دنیا دقیقا همینه .... عرشه ی یه کشتیه 



ه : تو هم باید کفش رو برق بندازی ... ملوان نسبتا زبل



کم آوردم . . .


اگه باور کردی یه کاری کن . . .


اگه فکر می کنی دروغ می گم ،دوباره ازم بپرس . . .


ببین چقدر گناه دارم . . .


اصلن بی خیال ،من میمیرم . . .... کاش نخوابم . . .


کاش صب نشه . . . کاش صب همه چی فرق کنه . . .


ه : ( دستمو میبرم بالا که بزنم .....)نمیخوای بشمری ؟؟؟؟



یعنی ایندفعه تا صد بشمرم ، میاد ؟؟؟



ه: (تازه دوزاریم افتاد ......................)


ه :میخوای گریه کنی ؟؟


یه لحظه حواستُ پرت کن ، خیلی دور پرتابش کن!


انقدر که تا بری ورِش داری بشه عـــــــــــــــــــــــــــــر زد!


ه : (کم آوردم ......................)


ه : ببین سینا ... بلیت شانس ندارم 


ه: اما زورم رو میزنم که بخونه 


یعنی بیلیطِ بازنده هفته قبل ،این هفته نمی بره؟!


فقط راستشُ بگو ،نمی خوام الکی بهم امید بدی . . .



(لال میشم )


تویی که داری این نوشته رو میخونی ... شاید همونی باشی که باید بخونه 



نمیدونم ...اما اگه خودشی هوای سینا رو داشته باش ..................................



چرک نویس های هومن شریفی ...