آگهی تقدیر و تشکر !


لازم است هم اکنون و در همین مکان از آقایان مرتضی کلانتر (معروف به رئیس جان !) و رضا نفیسی (معروف به رضا) ! که این ۲ روزه هم اینجانب را از تنهایی بیرون کشیده اند ! و کمی مرا تحریک به خواندن درس نموده اند ! کمال تشکر و قدردانی را به عمل آورم !


جدای از شوخی دم جفتشون جییییییز !


 ----

پاورقی1 :

خداییییش اینی که من بالا نوشتم با هیچ دستور زبانی اعم از فارسی ، ترکی ، لری ، آلمانی و سایر موارد مشابه همخونی داره ؟! آیا ؟!


پاورقی2 :

کی چی ؟!


خوب باشید

تنهایی

احساس تنهایی شدیدا ! حس می گردد ... کسی دارویی ندارد آیا ؟!


دیروز کمی موفق به خواندن درس گشتیم ولی امروز ۱۲ ساعت خواب بودم باز !


عزیزی پیشنهاد داد یه شبانه روز کامل نخوابم ؛ گوش کردم یه روز خوب بودم باز همون آش و همون کاسه شده !!! :دی


یحتمل بخاطر کنار گذاشتن کلیه داروها می باشد ؛ البته فقط یحتمل ...


تو این روزا واسه همه دعا کنین ؛ اون آخرا اون گوشه کنارای دلتون یکم هم واسه من دعا کنین ؛ خواهشا ...


خوب باشید

روز نویس امروز !

الان من جمله وقتاست که هیچ کاری نمیکنم ! خیلی هم کار سرم ریخته ! از یه طرف درس ؛ از یه طرف کارایی که قولشو به این و اون دادم ؛ از یه طرف کارای خانواده !!! ؛ زیاد می خوابم ! این شده معضل این چند روزه ...  زیاد که میگم یعنی حدودا ۱۲ تا ۱۵ ساعت در روز !!! یکی بیاد منو جمع کنه ...


شدیدا با این آهنگه (لینک غیر مستقیم) حال می کنم ؛ خیلی وقت پیش گوش کرده بودم الانه باز حس گوش کردنش اومده نمی دونم چرا ؟!

 

شعرش اینه :


منم سرگشته حیـرانـت ای دوسـت          کنم یکباره جان قربانت ای دوست

تنی نا ساز از شـوق وصـــل کـویت          دهم سر بر سر پیمانت ای دوست

دلی دارم در آتـــــش خـــــانه کــرده          مـیان شعــله ها کـاشـانه کــــرده

دلــی دارم که از شــــوق وصــالـــت          وجــودم را زغــــم ویرانــــه کرده

مــن آن آواره بشـکــــستـــه حـــالـم           زهـجـرانـت بُـتــــا رو بــه زوالـــم

منم آن مرغ ســرگــــردان و تــــنــهـا          پـریـشـان گـشـتـه شد یکباره حالم

زِهَـر سـر بر سـر ســــجــاده کــــردم          دعـایـی بــهـر آن دلـــداده کـــردم

زحسرت ساغـر چشمانم ای دوست          زبــان از یــکســره از بــاده کـردم

دلا تـــا کـــــی اسـیـــر یــــاد یــــاری؟           زهـجـــر یـار تـــا کــــی داغ داری؟

بـگــو تا کــی زشــوق روی لیــلـــــی           تـو مـجـنـون پـریـشـان روزگــاری؟

پـریـشـانــــم، پــریــــشـان روزگــــارم           مـن آن سـرگشـتـه ی هـجـر نـگارم

کنون عـمـریـسـت با امـیـد وصــــلــت           درون ســیــنــه آســـایــش نـدارم

زهــــــجــرت روز و شـــب فـریــاد دارم           زبـیــــدادت دلــــی نـاشــــاد دارم

درون کــــــوهسـار ســیــنـــه خـــــــود          هــزاران کــشــتـه چون فرهاد دارم

چـرا ای نـازنــیــنـم بــــی وفـــایــــــی؟         دمـــادم بـــــا دل مـــن در جـفـایی

چرا آشفـتــه کــــــــــــردی روزگــــــــارم         عــزیـــزم دارد ایـــن دل هم خدایی
 

عــزیزم دارد این دل هم خدایی 

 

دیگه حس مرتب کردن بیش از اینش نبود !!! 

  

بی ربط ۱ : نمیدونم چرا وقتی مطلبی تو وبلاگ کسی میخونم یه عالم حرف دارم واسه گفتن بهش ! بعد که صفحه نظرات رو باز می کنم هیچی نمی تونم بنویسم

  

بی ربط ۲ : دیروز یکی بهم گفت بی معرفت ! راستم گفت ، نمی دونم دقیقا چه مرگم شده ؟!

خوب باشید

افسوس گذشته و غم آینده ...

این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت          چون آب به جویبار و چـون باد به دشــت

هـرگـز غــم دو روز مـرا یـاد نگــــشت          روزی که نیامده است و روزی که گذشت


                                                                                     خیام

راست میگن قدیمی ها چیزی واسه ما نذاشتن که بگیما !

تازه دارم با شعر حال میکنم این وسط کی درس بخونم الله و اعلم !


خوب باشید

خدا ...

خدایا ممنون واسه همه مهربونیات 

ممنون واسه همه وقتایی که باهات لج کردم ، ولی تو بهم لبخند زدی 

ممنون واسه همه وقتایی که حکمت هات رو درک نکردم ، ولی تو نگام کردی گفتی صبر ... 

ممنون واسه همه وقتایی که فکر میکردم هیشکی رو ندارم ، دست رو شونم گذاشتی و آروم نوازشم کردی 

ممنون واسه همه وقتایی که شونه هات آرام بخش گریه ها و بغض هام بود 

ممنون واسه همه وقتایی که فقط چیزایی که ازم گرفتی رو میدیدم و تو بازم لبخند میزدی میگفتی صبر ...

ممنون واسه همه وقتایی که به چشم کسی که می خواد اذیتم کنه نگات کردم و تو به جاش عاشقانه نگام میکردی

 

خدایا میدونی چیه ؟! بلد نیستم درست حرف بزنم حتی با تو !  آخه ازت خجالت می کشم  

واسه همه ناشکری هام

واسه همه گناه هایی که به درگاهت مرتکب شدم 

واسه همه بی معرفتی هام 

واسه همه دل هایی که شکستم 

واسه همه ناامیدی هام 

 

اگه الانم میام پیشت چون میدونم نمی تونی دوستم نداشته باشی ... ، آره ، اگه بخوای هم نمی تونی ، آخه عاشقی ، عاشق بنده هات ، هرچی هم بد باشم ، بدی کنم بازم دوستم داری ...

خدایا ، تو تنهایی دلت نمی گیره ؟!  ، آخه ما بنده هات یه خدا داریم مثه تو ولی تو که مثل خودت نداری 

 

خدایا کاشکی ، یه کم از اون عشقت تو دل بنده هات میذاشتی  ، که همدیگه رو دوست داشته باشن ، همدیگه رو ببخشن ، باهم مهربون و همدل باشن ... 

شایدم نمیخوای بنده هات بتونن به کسی جز خودت دل ببندن ... شاید ... 

من که هیچ ، فکر نکنم هیچکودوم از بنده هات هم سر از کارت در بیارن ...  

  

خوب باشید ...

-

اول نوشت :

ندارد


وسط نوشت :

امشب زد به سرم ! در لپ تاپم رو باز کردم *(البته ۷۰٪ پیشرفت فیزیکی داشت !)؛ یه سری عکس هم گرفتم ازش که اگه حسش اومد و عمری بود بعدا آپلود می کنم ؛ تو باز کردن این ! یه نتیجه گرفتم که زین پس لپ تاپ چینی بخرید ! آخه رو هر قطعه ازش نگاه کردم جز نام پرآوازه چین چیزی نبود از هارد و رم تا مودم و پشت کی پدش ! ولی پشت خود دستگاه خورده مالزی ! فقط یه قطعه اش اسم ژاپن هم اومده بود روش ؛ که دی وی دی اش بود (تنها قطعه ای که یه کم مشکل پیدا کرده که فکر می کنم اوپتیکش ضعیف شده !!!)


آخر نوشت :

نگارنده رو به هیچ وجه جدی نگیرید ! عقلی نداره ؛ چون احتمالا به خاطر دیونه بازی هاش خیلی زود از جدی گرفتنش احساس گناه ! می کنید ... ؛ فقط واسش دعا کنید


------------------

پاورقی :

* کوچیکتر که بودم نمی دونم بابا بودن یا مامان بهم می گفتن تو هرچی پیچ داشته باشه درش رو باز میکنی !

خدا یه چیزی میدونست واسه آدما پیچ نذاشت !!!

پیدا نکردم یه عنوان درست حسابی ! خب چیه ؟!

سلام


اول نوشت :

ایشاالله حال همگی خوب باشه و درسا رو اساسی خونده باشین ! من که هنوز حس درس خوندن درست حسابی اصلآآآآآ و ابدآآآآ نیومده ؛ دعا کنید خدا کمی عقل بهم ارزانی دارد که بشینم سر درسام ! بعضیا بعد یکی دو ترم کمی متنبه شده و ...  ؛ ولی اینجانب فکر کنم ۱۳ ۱۴ ترم هم بگذره آدم بشو نیستم !

بیخیال ...


وسط نوشت :

... اکنون می فهمم که بین ساکنان دارالمجانین و جماعت ما تفاوتی وجود ندارد؛اما آن روزها از این نکته هیچ آگاهی نداشتم و درست چون دیوانه ای بودم که جز خود دیگران را دیوانه می پندارند.


اعتراف من / لؤ تولستوی


آخر نوشت :

محرم هم اومد ؛ همین ...


خوب باشید

فصل امتحانا !

سلام


خوب به سلامتی فصل امتحانا ! نیز آغاز گشت


اینجوری که از احوالات آن* نبودن بچه ها توی مسنجر و به روز نشدن وبلاگ هاشون ‍‍‍بر میاد همه سخت مشغول درس خوندنن

از روزگار حقیر نیز اگر جویا شوید ملالی نیست  جز دوری از دوستان دانشکده ای و ندیدن هرکدام بطور جداگانه ! نمی دونم چرا این سری دلم برا هرکدومتون جدا جدا تنگیده  جز مرتضی و سید(از نوع آقا محسن) که می بینمشون و دایم زحمتم واسشون  جای خالی حرفا و کارای  تک تک بچه ها** شدییییدا احساس میشه  حتی اونایی که در حد همکلاسی میشناسمون ...


چراش رو خودم هم هنوز نفهمیدم ... شاید وسط نوشت این ‍‍‍پست فقط شاید ... 


پاورقی :

* مقصود همان ONLINE بودنه

** اعم از ‍‍‍‍پسر و دختر


خوب باشید

شب یلدا ...



چون تیر رها گشتـه ز چلّـه شده ایم    مهمان شمــا در شب چلّـه شده ایم!
از برکت ایـن سفــره ی الــوان شما      تا خرخره خورده،چاق و چلّـه شده ایم!

سلام ، اول که شب یلدای همگی مبارک ، ایشاالله عمر شادی هاتون مثل امشب طولانی باشه

گاهی که مشکلات سرت خراب میشن اونم یه دفعه ! ، فکر می کنی دیگه درمونده تر از تو کسی توی عالم نیست ، ولی وقتی تنها میشی و فکر می کنی میبینی بالاخره توام خدایی داری ، یه چیزی یادمه نمی دونم کجا خوندم (شایدم شنیدم) اونم اینکه بزرگی مشکلاتتون رو به درگاه خدا نبرین ، بزرگی خداتون رو به رخ مشکلاتتون بکشید ... ، جدا از اون آدم گاهی که مشکلات اطرافیانش رو می بینه ، خجالت میکشه از گلایه هایی که پیش خدا برده !

دست آخرم اینکه مطمئنا "بلندترین شب حتی یلدا هم به خورشید میرسه" *

خوب باشید

پاورقی :
* این جمله تیکه آخر قشنگ ترین SMSی که واسه شب یلدا خوندم بود و اصلا یه جورایی شد دلیل این پست !

قاصدک ...

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
 بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
 برو آنجا که تو را منتظرند
 قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
 دست بردار ازین در وطن خویش غریب
 قاصد تجربه های همه تلخ
 با دلم می گوید
 که دروغی تو ، دروغ
 که فریبی تو. ، فریب
 قاصدک ! هان ، ولی ... آخر ... ای وای
 راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
 در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
 قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
 در دلم می گریند  

 

مهدی اخوان ثالث