-
تاوان ...
جمعه 6 دیماه سال 1392 01:48
گفت : چقد طول میکشه ؟ گفتم : هرکسی به اندازه دوست دادنش تاوان میده ... گفت : تو چقد تاوان دادی ؟ گفتم : هنوز تموم نشده ... گفت : چرا ظاهرت اینو نمیگه ؟ گفتم : دیگران نباید تاوان گذشته منو بدن...
-
دل ...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 03:52
لعنت به دلی که بی موقع بگیره ... ایضن لعنت به قلبی که بی موقع به تپش بیفته ... --- بی ربط نوشت : خودم دو روزه سرماخورگی انداختتم تو خونه ! ، جیگر بابا گوشش عفونت کرده ، خانوم گلی هم رو به راه نیس حالش ... بازم شکرش ...
-
دل
جمعه 15 آذرماه سال 1392 23:40
دل پیِ چاقو و سر بریده رو به تنش میماله ولی حرفشو میزنه .... زیر8
-
نگاه ....
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 23:08
گاهی یه نگاهی ...
-
میگه ...
جمعه 1 آذرماه سال 1392 22:53
میگه مجردی خوش تر بود ... میگم هر دورانی ویژگی خودشو داره ، تلخی و شیرینی خودشو داره ، خوشی و ناخوشی خودشو داره ... میگه هنوز به شیرینی و خوشی ش نرسیدم ... میگم مجردم بودی نرسیده بودی ... میگه [سکوت] میگم شاید مشکل از خودته ...
-
زندگی ...
جمعه 1 آذرماه سال 1392 22:52
میخوام یه مدت واسه خودم زندگی کنم ... بدون هیچ رودروایسی با احدی ...
-
پام هستی ؟!
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 00:42
عطا : پام هستی ؟ منیژه : هستم ... زیر هشت ... --- خود نویس : چقد آشناس ، این هستم و چقد آشنا تره نبودن بعدش ...
-
نوشتن ...
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 11:07
آخرین بی پروا نوشتنم رو دقیق یادمه ... همون نوشته کار اساسی دستم داد که نپرس ... ، تعطیل شدن اینجا و ادامه یه جای دیگه و برگشتن به اینجا ... نمیدونم چرا ولی نمیتونم از این وبلاگ دل بکنم ... ، شاید اینجا دوباره به روز بشه ... از تغییرات بگم که تغییرات خاصی نیس ... ، جیگر بابا 8 ماهش تموم شده و شیطون شده ... ، شاید یه...
-
ادامه داستان !
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 01:37
http://myminimal.blogsky.com شایدم منتقلش کردم همین جا !
-
تعطیل !
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 04:03
جیگر بابا مامان ... اینجا تعطیل شد ... واسه همیشه ... خداحافظ ... حلال کنید ...
-
روزها ...
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 03:50
-
فقط محض یادآوری...
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 01:17
آقایون و دوستان گرامی فقط خواستم بگم ، محبت و عشق فقط به گل و کادو و بغل نی ! ، گاهی لازمه آستین رو بزنی بالا کنار عشقت وایسی ظرف بشوری ... اونوقته که همه عشق و محبت رو یه جا توی لبخندش درک کنی ...
-
عاشقانه ...
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 03:09
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است
-
دوست ...
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 01:42
دلم تنگه ... برا همه دوستام ...
-
کربلا ...
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 11:17
حضرت آیت الله مجتهدی : در کربلا داش مشتی ها رفتن به یاری امام حسین(ع) و شهید شدند، مقدس ها استخاره کردند، استخاره شان بد آمد التماس دعا ، زیاااااد ....
-
خلوتی اینجا ...
شنبه 6 آبانماه سال 1391 00:16
اینکه اینجا خاک گرفته خیلی دلیل داره ... ، یکیش اینه که وصل به دومین شده و اون دومین داره یه دامنه تجاری میشه ... ، نتیجتا اصلا نمی فهمم چی به چی میشه ... ، تو همین چند روز دیگه قطعش میکنم ... ینی از چند روز دیگه دسترسی به اینجا فقط از aghapesar.blogsky.com میسر میشه و دسترسی از aghapesar.ir قطع میشه ... بعد خوب مسلما...
-
اینایی که ...
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 11:12
-
برو ...
جمعه 21 مهرماه سال 1391 14:13
-
مینیمال نوشت - 3
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 12:08
-
مینیمال نوشت - 2
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 23:36
-
روزنوشت 27 مرداد ...
جمعه 27 مردادماه سال 1391 12:11
-
مینیمال نوشت ...
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 03:01
-
روزنویس
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 22:05
-
خیلی خصوصی !
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 23:34
-
استرس
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 20:44
-
روز نوشت ۲۱ خرداد !
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 21:22
-
روز نوشت 20 خرداد !
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 02:26
اول نوشت : شٌکرش ... شٌکرش ... اینکه میگن خدا مکر میکنه ... اینکه میگن خدا نشونت میده بعضی چیزا رو راست میگن ... واسم جالبه ، قبلا ، گاهی گوشه کنار میشنیدم فلانی ، فلان سنگی رو لای چرخ کارت گذاشته ... یا پشت سرت فلان گفته ، خیلی اهمیت نمیدادم ... نه که واسم مهم نباشه ولی تو رفتارم با فرد مقابل تاثیری نداشت ... الان که...
-
غروب بود ...
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 02:53
... غروب بود. من زل زده بودم به پشت دست هاش. هردو وحشت کرده بودیم. بس که نزدیک شده بودیم بهم. بس که معصومیت ریخته بود آن جا، پشت دست ها. بعد ، من با انگشت اشاره ، خطی فرضی و مورب، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست اش کشیدم و به او گفتم که عمیقا دوستش دارم. پرده دوم / دویدن در میدان تاریک مین / مصطفی مستور
-
اشتباه ...
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 03:32
اشتباه من این بود .... هر جا رنجیدم ، لبخند زدم .... فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند ... --- یادی از گذشته ...
-
کلید موفقیت ...
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 16:14
کلید موفقیت را نمیدانم ؛ اما کلید شکست این است که سعی کنیم همه را راضی نگه داریم ( بن رابین)