-
گریه ...
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 13:36
جایی خوندم ... همه اونایی که گریه میکنن ، ضعیف نیستن ... شاید مدت زیادی قوی بودن ...
-
عشق ...
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 20:05
و عشق را "بهانه ای" کردیم برای نبودن ....
-
تولد ...
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 11:23
دیروز تولدش بود ... تولد خانوم گلی ... تولدش مبارک ...
-
دریای مغرب...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 00:21
اول نویس : اینجا دیگه خیلی خاک گرفته بود ... اینم اولین پست دوران تاهل وسط نویس : اگه روزی 100بارم این آهنگو گوش کنم ازش خسته نمیشم ... دلیلش رو هم نمیدونم ... اشکای یخیمو پاک کن// درای قلبتو واکن صدای قلبمو بشنو // من چه کردم با دل تو کاشکی تو لحظه ی آخر // عشقو تو نگام میخوندی قلب تو صدامو نشنید // رفتی با غریبه...
-
حکمتت ...
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 11:12
نمیدونم حکمتت چیه ... 10 سال بچه میخواستن ... ندادی بهشون ... هرچی جنین رو تو شرایط آزمایشگاهی کاشتن و به بدن مادرش منتقل کردن سقط شد ... اینا هیچ ... بعد که یه نفر رو به عنوان زن حامل پیدا کردن ... بهشون بچه دادی ... خوشحال ترین آدمای توی دنیا بودن با اومدن اون کوچولو ... خودن بگو حکمتت چیه که بعد از 2ماه و نیم...
-
تو ...
جمعه 16 دیماه سال 1390 20:56
اگه به من وفا کنی ... حاجتمو روا کنی ... بین تموم عاشقات ... نذر منو ادا کنی ... یه کاسه گندم میریزم ... تا کفترا رو سیر کنم ... واست میمیرم اینقدر ... تا دلتو اسیر کنم ... به پات میشینم شب و روز ... تا با تو عمرو پیر کنم ...
-
خدا ...
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 17:33
گاهی خواستم خدا رو امتحان کنم ... چنان پس کله ای بهم زده که هنوز دردش رو حس میکنم ولی ... ولی حال میکنم سر به سرش بذارم ... آقا اصن دوس دارم خوب ... هرچند هزینه اولیش بالاس ولی بعدش خود خودش ... همین خدای بالا سر رو میگما ... آره همین خودش ... همچین محبتی بهم میکنه که میارزتم اون هزینه ه ... بی ربط نویس : یه جورایی...
-
روزانه ...
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 20:20
اول نویس : جایی خوندم : تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند،چشم ها را بستند و چه با دل کردند! وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند،خون به چشمان شقایق کردند.. تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی؛ عشق را دار زدند، همه جا سایه ی دیوار زدند.. وای سهراب کجایی که ببینی حالا، دل خوش مثقالیست!! دل خوش سیری چند؟! صبر کن سهراب،...
-
تقدیر ...
شنبه 12 آذرماه سال 1390 20:34
خاطراتم رو مرور میکنم ... پارسال این موقع ... سال پیشش این موقع ... سالهای قبلش ... هیجکدوم به قشنگی امسال نیست ... گاهی یه عالم حرف رو میخوای داد بزنی ... ولی ارزش داد زدن رو هم نداشتی ...
-
:-|
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 18:48
حوالی ِ آریا شهر ......... همراه پسری که از خودش بیشتر از سوسک نفرت داره ولی شدیدا دوست داشتنیه ه: آخرین بای که زدم تو گوشت کی بود ؟؟؟ س: یادم نیست گفتی چشماتو ببند .... من بستم و تا صد شمردم ه: من که فوری زدم ... واسه چی دیگه شمردی ؟ س: میخنده یه پک میزنه به سیگارش ه: هنوز دوسش داری ؟؟؟ س: اره فکر کنم ... هنوز که...
-
من ... تو ...
جمعه 27 آبانماه سال 1390 00:06
من با تو خوشم تو خوشی با دل من ... از دست من و تو غصه ها خشته میشن ... باشد که بشود ... پ.ن : مخاطب خاص خاص دارد ...
-
مکتب عشاق
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 13:50
در مکتب عشاق اگه اینه جوابت ... لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت ...
-
عشق واقعی ...
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 21:00
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق ، آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می...
-
آرامش
شنبه 30 مهرماه سال 1390 12:31
واسه آرامش دلت ... گاهی دنبال آرامبخش میگردی ... گاهی دنبال یه آغوش گرم که توش گم بشی ...
-
خط قرمز ...
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 21:56
وقتی واسه هرچیزی خط قرمزی تعریف نکنی ، یه روزی بهترین و شیرین ترین خاطرات میشه واست یه کابوس همیشگی ... یه جا به سوالی جواب دادم که پرسیده بود دوست داری به گذشته برگردی ؟ الف ) بله ب ) خیر ج ) اگه تجربه های الانو داشتی داشتم آره ... جوابم ج بود ... بی ربط نویس : م.ش امیدوارم یه روزی ببخشیم ...
-
ارزش ...
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 21:17
پشت یه ماشین نوشته بود ... "به چشمانت بیاموز هرکسی ارزش دیدن ندارد ..." یکی از قشنگ ترین جملاتی بود که تو این مدت خوندم ....
-
توبه ...
شنبه 9 مهرماه سال 1390 12:36
گاهی یه نگاهی ... گاهی یه لرزشی ... گاهی یه لحظه حماقت ... کافیه واسه عمری پشیمونی ... ولی بازم یادت بیاد ... "صدبار اگر توبه شکستی بازا ..."
-
گل ...
شنبه 2 مهرماه سال 1390 11:12
گل لاله ... گل عاشق ، گل نازکتر از پونه ... گل شبو ، گل نازم ... گل خشبوی این خونه ...
-
شکر ...
جمعه 1 مهرماه سال 1390 11:44
بودنت رو شکر ... حکمتش رو شکر ...
-
لیافت ...
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 11:53
گاهی دلم برا خودم میسوزه ... وقتی اون همه صداقت تو نگات موج میزنه ... آره دلم برا خودم میسوزه ... اون چشما ، اون دستایی که حق مهربونی رو خوب ادا میکنه ... با تو بودن ... لیاقت میخود ... میفهمی ؟ ... لیاقت ... دعا کن لایق باشم ...
-
عشق ...
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 03:25
و چقدر تعبیر تو از عشق قشنگ بود ... "نمیدونم آدما چرا الکی عاشق میشن ..." چیزی نتونسم بگم ...
-
حکمتت ...
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 14:57
میچرخونی ... میپیچونی ... بالا پایین میکنی ... گاهی فک میکنم دوس داری با بنده هات بازی کنی ... بعد که دیگه خسته خسته شون کردی ... میزنی به شونه شون و لبخند میزنی ... میگی ، گفته بودم : ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ... شکرت ...
-
دیوانه ...
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 23:36
شنیدین میگن یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه پنجاه تا هوشیار نمیتونن درش بیارن ؟ حالا شده قصه کارای من ، مخصوصا امروز ... خدا آخر عاقبتمون رو به خیر کنه ...
-
خدا ...
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 13:47
فیلم محاکمه ، سکانس پزشکی قانونی ... ایرج قادری تو جواب همکار پلیسش وقتی که میگه ببین جز من کسی می تونه کمکت کنه ؟ برمیگرده میگه : خدا ... خدا گفتنش اشکم رو در آورد ... کسی که مدتی فراموشش کردم ولی اون هوامو داشت ...
-
بازگشت ...
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 02:05
تجربه رسمی وبلاگنویسیم از اینجا شروع شد ... ، بعد اینجا هرکدوم به دلیل تعطیل شدن ، دیگه قصد نوشتن نداشتم ولی خوب دلم فقط با نوشتن آرووم میگیره ... احتمالا تا مدت زیادی حداقل کسی اینجا رو نخونه و این شاید یه فرصت باشه واسه من ... خیلی از چیزا فرق کرده و خیلی اخلاقام عوض شده ... ، مهربونیم واسه خیلی ها تموم شده و شدم یه...
-
پست آخر - حرف آخر ...
جمعه 26 آذرماه سال 1389 21:50
اول نویس : این آخرین پست من توی این وبلاگه و از این به بعد میتونید آقاپسر رو از آدرس زیر دنبال کنید : www.aghapesar.ir همه پست های این وبلاگ (جز این پست) با حفظ تاریخ به وبلاگ جدید منتقل شده ولی هنوز راهی واسه انتقال کامنت ها پیدا نکردم ، هنوز پیگیرم ، ولی اگه نشد از همه کسایی که لطف کردن و کامنت دادن عذرخواهی میکنم...
-
لبخند
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 04:27
خیلی قشنگ تره که : بجای ناسزا به راننده جلویی ، لبخند بزنی بگی فکرش مشغوله ... بجای داد و بیداد مقابل اونی که داره حرف اشتباه میزنه ، لبخند بزنی و بگی بهتر نیست بیشتر فکر کنی ... بجای قهر و لج بازی با آدمهایی که به نظر تو احترام نمیذارن ، لبخند بزنی و بگی هر کسی نظر و عقیده خودشو داره ... بجای ناراحتی غصه واسه مشکلات...
-
محرم - اینترنت جدید - روز دانشجو
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 20:12
اول نویس : محرم ... (سرکوچه خودمونه که هر سال اینجوریش میکنن ، خیلی قشنگه) بازم محرم اومد ، نمیدونم واسه چی این ماه رو دوست دارم ولی وقتی گوشه کنار شهر بوی محرم میگیره ، احساس آرامش قشنگی بهم دست میده ... ، هرچند این روزا باز درگیریم با خودم زیاد شده ولی خوب این احساس آرامشه کلا از یه جنس دیگه اس ... وسط نویس :...
-
حسین - لپ تاپ ممد - اخبار وبلاگ !
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 21:13
اول نویس : حسین حسین خودم با بشر فوق ! من مدت 13 ساله که دوستم فک میکنم ، یعنی از حدودای 11سالگی ، اولین کسی بود که اومد توی زندگیم و تونستم دوست صداش کنم ، از اون به بعد دوستای زیادی پیدا کردم ولی ارتباط و صمیمیتی که با حسین داشتم نتونستم با کس دیگه ای برقرار کنم و داشته باشم(فک نمیکنم از این به بعد هم بتونم !) شاید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1389 01:43
اول نویس : گاهی همه کار میکنی که دلت خوش بشه ! یعنی همش به این در و اون در میزنی که شاد باشی ، به در بسته خوردن اینجور وقتا آدمو بیشتر میبره تو حالت دپرسی ! ، ولی ما پر روییم ، هرچند با بغض ولی به روی زندگی بازم میخندم ... وسط نویس : یکی دو روزه گریه بهونه چشمامه ... ، اینم رو الانه علی لهراسبی داره میخونه ... ، اینم...