-
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 18:39
به پسرم درس بدهید . او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد اما به او بیامورزید که اگر با...
-
خدا
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 10:52
خدایا ... مهربونیت رو شکر ... حکمتت رو شکر ... مکرت رو شکر ... خوبیت رو شکر ... خوب باشید ....
-
...
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 12:23
در عشق تو از ملالتم ننگی نیست / با بیخبران در این سخن جنگی نیست این شربت عشق داروی مرادست / نامردان را از این قدح رنگی نیست خیام خوب باشید ...
-
ضرب المثل !
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 01:39
ما که رسوای جهانیم / اینه دیگه هم رووش ! fingilish : ma ke rosvaye jahanim , ine dige ham rush ! خوب باشید
-
لیلی و مجنون ...
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 00:26
میگن قدیما لیلی و مجنونی شدید خاطر خواه هم بودن ، گویا خانواده های این لیلی و مجنون قصه ما با رسیدن این دوتا عاشق بهم دیگه مخالفتی میکردن بس اساسی ... از قضا این دوتا خانواده دعوت میشن برای یه مجلس عروسی خارج از شهر خودشون ، هرچی خانواده ها فکر میکنن میبینن اگه این دوتا رو همراه خودشون ببرن امکان داره تو جشن عروسی بهم...
-
تو ...
شنبه 21 آذرماه سال 1388 01:19
من رو تو آغوشت بگیر خدا می خوام بخوابم آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم من رو تو آغوشت بگیر ، می خوام برات بخونم روی زمین چه قدر بده ، می خوام پیشت بمونم کی گفته باید بشکنم تا دستم رو بگیری خسته شدم از عمری غربت و غم و اسیری کی گفته باید گریه ی شب هام رو در بیاری تا لحظه ای وقت شریفت رو واسم بذاری توی آغوش " تو...
-
عشق
جمعه 6 آذرماه سال 1388 11:09
به نظرم طلب عشق خیلی قشنگه ولی گدایی عشق نه ... خوب باشید ...
-
هوس ...
شنبه 30 آبانماه سال 1388 02:51
هوس آدمو وحشی میکنه ... ، کوتاهترین و بهترین تعریفی که از ابن کلمه شنبدم ... ولی محبت و عشق به آدم آرامش می بخشه ... خوب باشید ...
-
...
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 00:30
نکـند موسـم سـفر باشد / ساربان خفته، بی خبر باشد بـوی بـاران تـازه می آید / نکند بوی چـشـم تـر باشد سخنی از وفا شنیده نشد / نکند گـوش خـلق کـر باشد نکند عشق در برابر عقل / دسـت، از پـا دراز تر باشد
-
ما همچنان هستیم ! :-)
شنبه 25 مهرماه سال 1388 14:31
از قدیم میگن یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه ۱۰۰ تا عاقل نمی تونن سنگ رو در بیارن ، چند روزه به این فک می کنم که چرا نمیرن از همون دیوونه ه ! بخوان سنگی که انداخته تو چاه رو در بیاره ... بخدا عملیه ! تست و تاییدش انجام شده ... خوب باشید ...
-
حافظ می خوانیم !
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 00:33
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس / بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام / پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار / کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب / گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرت شبگیر کن می نوش...
-
قوانین ...
جمعه 17 مهرماه سال 1388 13:20
دیدار ممنوع ... باشه چشم صحبت ممنوع ... باشه چشم زندگی ممنوع ... باشه چشم عاشقی ممنوع ... شرمنده عشق قانون نداره ...
-
تولدات !
جمعه 10 مهرماه سال 1388 02:56
یک سال پیش در چنین روزی این وبلاگ متولد شد ! ۲۲ سال پیش در کمی پیش از چنین روزی ! یعنی حدودای ساعت ۲۳:۴۵ روز قبل اینجانب ... تو این یک سال کلی تجربه از وب نویسی پیدا کردم. تو این ۲۲ ساله کلی تجربه از زندگی ... تو این یک سال چند بار به خاطر مشکلات خواستم اینجا رو تعطیل کنم. تو این ۲۲ ساله چند بار خواستم به خاطر مشکلات...
-
رابطه عاشقی با فراموشی ...
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 20:11
یکشنبه : بعد از کلاس IT با رضا رفتیم بیرون که یه کم به کارامون برسیم و بیایم واسه آز معماری ... ساعت 12:45 ، پیچ فرشته * من : رضا امروز داریم خیلی به موقع میریم کلاسا ... رضا : بذا حالا یه بار استادم تعجب کنه ... من : باشه ه ه ه ه ... دی دییید دید تتقققق تتتق ... ! (صدای زنگ اس ام اس گوشی من) در اس ام اس می خوانیم :...
-
مشکل ...
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 23:19
این که اینجا شده اینی که میبینین تقصیر فرستنده اس دست به گیرنده های خودتون نزنین ... بارون نم نمکم ببار ببار / بارون نم نمکم ببار ببار / که دلم بد جوری دلبسته شده ...
-
با تو ام !!!
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 06:14
چه بسازی چه نسازی ، دل من کوکه با سازت همه اوج و غرورم ، سهم قلب بی نیازت حال من خوبه با عشقت ، گرچه دورم از وصالت واسه من کافیه رویات ، واسه بسه خیالت آرزوم بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه جاتو هیچکس نمیگیره ، توی این قلب حقیرم اگه باشم توی قلبت ، بدون از خوشی می میرم ... خوب...
-
غزل شماره ۶۹ !
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 02:37
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست / تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس / طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من / بر امید دانهای افتادهام در دام دوست سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که / چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست بس نگویم...
-
حسین ، شب قدر ، شیخ ...
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 00:17
اول نویس : یادمه یه مطلب پارسال در مورد شب قدر یه جا نوشته بودم ، تو آرشیو وبلاگم دنبالش گشتم پیدا نکردم بعدم به این نتیجه رسیدم که اصلا عمر اینجا به شب قدر پارسال قد نمیده ! یادمه خدا رو شکر کرده بودم به خاطر اینکه چیزی رو که همیشه ازش خواسته بودم رو بهم داده بود ... ، امسال بهش میگم فقط می خواستی مزه شیرینش رو بهم...
-
پست خالی
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 01:17
مشترک مورد نظر هیچی واسه گفتن نداره ... اگه هم اومده اینجا رو آپ کرده فقط واسه اینه که اعلام کنه همچنان زنده اس التماس دعا خوب باشید ...
-
خدا ...
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 03:23
سلام دقت کردین وقتی می خوایم به یکی دروغ بگیم ، بپیچونیمش یا چمیدونم کلاه سرش بذاریم به هر نحوی ، کلی میترسیم و استرس داریم که نکنه بفهمه ... بعد این وسط خدا رو یا به عبارتی همون اوس کریم خودمون رو اصلااا و ابدااا نمی بینیم والا حداقل از اون اگه نمی ترسیدیم ، خجالت می کشیدیم ... ! شایدم به این خاطره که زیادی مهربونه...
-
...
جمعه 23 مردادماه سال 1388 01:44
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است * رضا کجایی که اون اصطلاحت رو واسه اینا بکار ببری لذت ببریم خوب باشید ... --------------------------------------------- پاورقی : * قسمتی از آف آبجی زهرا بید ...
-
دل ...
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 02:46
خیلی وقت پیشا ، با دوستی صحبت می کردیم ، همیشه شاکی بود از اینکه چرا اینقد خدا اذیتم می کنه ، چرا اینقد مشکل دارم ، چرا ... همیشه فقط سکوت می کردم و نگاش می کردم ، می گفت خوب یه چیزی بگو ، می گفتم : چی بگم والا ... تا گذشت و یه بار که دیگه اساسی حوصله ام رو سر برد ، رو کردم بهش و گفتم : تا حالا حساب دل هایی که شکستی...
-
سه کله پوک ... :دی
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 23:58
بدون شرح !!! از چپ به راست رضا ، خودم ، مرتضی ... نمی دونم چرا یییهو خواستم این عکس رو آپ کنم ... واسه اینکه تو سایز بزرگ ببینین این عجایب خلقت رو ، روی عکس کلیک کنین خوب باشید ... ---------------------------- عکسو جایی دیگه آپ کردم ...
-
گویش یزدی ...
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 04:20
سلام امروز مهدی ازم خواست واسه پروژه یزدشناسی ش ، یه رفرنس بهش بدم که بتونه از توش اصطلاحات یزدی رو دربیاره ، یه کوچولو تو نت سرچ کردم ، منبع درست حسابی که گیرم نیومد ولی خب یه چیزایی دسگیرم شد ، یهو به کلم زد اینجا هم یه خورده چیزایی که به ذهن خودم میرسه ، یا پیدا کردم ، با معنیش رو بذارم ، اگه دیدم داره کامل میشه که...
-
امشب و خودم ...
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 02:57
امشب باز اساسی هوس حافظ و فالش کرده بودم : نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل / تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر / مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای...
-
هدیه ...
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 03:32
سلام میگن خدا وقتی می خواد هدیه ای به آدم بده ؛ اونو بسته بندی میکنه تو سختی ها و مشکلات ؛ هرچقد ارزش اون هدیه بیشتر باشه ؛ سختی ها و مشکلاتشم بیشتره ... به خدا اطمینان دارم ؛ ولی به خودم نه ... ؛ امیدوارم ارزش هدیه ای که خدا می خواد بهم بده رو بدونم ... خوب باشید ... ---------------------------------- پاورقی :...
-
اندر احوالات پروژه نویسی من و رضا !!!
جمعه 2 مردادماه سال 1388 13:46
سلام بالاخره پروژه نرم رو به قول دوستان در دقیقه ۱۲۵ تحویل دادیم ! کلا ما دو تا که پیش هم می شینیم که کاری انجام بدیم اگه فرد سومی هم جزء گروه ما باشه به یه هفته نمیکشه که جا میذاره میره !!! حسین آقای عارف منش این پروسه رو بطور عملی طی کرده همین اندازه بس که به قول بچه ها اولا استرس تو انجام کار واسه ما دو نفر تعریف...
-
خواهرانه ...
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 23:41
سلام دقیقا نمی دونم این پست رو از کجا شروع کنم و کجا تمومش کنم ... تو پست قبلیم نوشته بودم : " خیلی گفتم ، بازم میگم از بچگیم دلم یه آبجی بزرگتر از خودم می خواست ، ولی خدا نخواست و نداد بهم ... " بعد از این یکی ... نه یکی که نه "آبجیم" بهم زنگید و کلی بهش برخورده بود ... راستم می گفت ... آخه تو...
-
درباره بعضی اخلاقهای خودم !!!
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 00:29
بچه که بودم کلا به این فک می کردم که چقد خوب می شد وقتی مشکلی واسه کسی پیش میاد من اونجا باشم و بخوام براش حل کنم ، بعدم همه کلی تحویلم بگیرن که این فلان کرده و بهمان کرده و اینا ( بچگی بود و خیالاتش ، یه جورایی قشنگیش هم به این خیالات و صداقتش بود) تو جریان زندگی و مشکلاتش که افتادم دیدم من از پس مشکلات خودمم به زور...
-
بانو ...
جمعه 22 خردادماه سال 1388 02:40
کلی حرف دارم واسه گفتن ... ولی حس گفتنش نمیاد خدایی ... ببخش بانوی قصه این دل جونی کرده با تو اگه تو خونه ات نا مهربونی کرده چه سرنوشت خوبی وقتی دل شما هم برای خوشبختی مون پا در میونی کرده خاتون خوب قصه عروس آرزوهام من که همیشه تنهام قهر نکن با چشمام قهر نکن مهربون قهر تو آتیشمه من چه جوری نسوزم وقتی دلت پیشمه برای...