-
امروز !
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 22:28
کاش آسمون ابری نمی شد ... کاش روزها ، غروب نداشت ... کاش هفته ها ، ۵ شنبه نداشت ... امروز یه غروب ، ۵ شنبه ، ابری رو تجربه کردم ! ... (بابا تجربه !) یاعلی ...
-
یادش به خیر ...
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 01:44
اول نویس : هرچند هنوز رسما درسم تموم نشده ، ولی عملا دانشگاه نمی رم ، حتی اگه برم هم جای خالی خیلی از دوستام رو حس میکنم ، امشب به بهانه جشن جمال اینا ! نشستم کلیپ ترین های جشنمون رو دیدم ، خداییش فک نمی کردم هیچ موقع ، حداقل اینجوری ، دلم تنگ بشه واسه اون موقع ها ... ، با همه بالا پایین هاش و شاید گاهی قهر و آشتی هاش...
-
روزنویس !
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 21:05
اول نویس : ... رفتن یعنی پاره کردن همه رشته ها ، همه الفت ها ... رفتن یعنی جدا شدن از همه یادها ، خاطره ها. رفتن یعنی پشت کردن به گذشته و پایمال کردن آینده. رفتن یعنی از دست دادن دوست، دوستی که عزیز است. دوستی که تمامی خاطرات من است... ماندن به منزله قبول تناقضات، قبول موهومات و بی راه گوئی ها، قبول کنش های حساب نشده...
-
امشب و حالم ...
جمعه 28 خردادماه سال 1389 03:30
اول نویس : بدبخت را می گفت : کسی است که از ریسک کردن بترسد شاید هیچ وقت افسرده و غمگین نشود ولی هرگز به عرفان زندگی نخواهد رسید و هرگز هم "لذت رنج" کسی را که در جستجوی امیال و آرزوهایش بوده، نخواهد چشید ... کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم / پائولو کوئیلو "لذت رنج" ، کلمه جالبیه ، یه جور...
-
پست نسبتا بی دلیل !
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 16:44
اول نویس : تو دنیای خدا دلم واسه دو نفر که کنارم بودن و الان نیستن خیلی تنگ شده ، میشه و خواهد شد ، یکیش رو اینجا جاش نیس که بگم یکیشم نمی خوام بگم اصلا ! وسط نویس : بعضی از دوستان هستن که کامنت میدن و تایید نمی کنم ، کلا 2 تا دلیل داره ، یا کامنتشون اسپم تشخیص داده می گردد ! (تبلیغاتیه) یا اینکه مطالبی که تو لینکشون...
-
حافظ ...
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 14:54
بار سومیه که فال میگیرم و حافظ میگه : ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم...
-
دوست ...
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 12:59
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست نوشته های پشت ماشینا گاهی خیلی قشنگن و گویا !!! ... یاعلی ...
-
عشق و ازدواج ...
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 15:41
شاگردی از استادش پرسید : "عشق چیست؟" استاد در جواب گفت به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی. شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید : "چه آوردی؟" و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 21:53
قبلنا دلم کمتر میلرزید ، الان وقتی دلم آروم میگیره تعجب می کنم ... قبلنا به زور از خواب بیدارم می کردن ، الان به زور خوابم میبره ... قبلنا هرکی میدیدم میگفت آرامش خوبی داری ، الان میگن چرا آروم و قرار نداری ... قبلنا شنونده خوبی بودم ، الان فقط حرف میزنم ... قبلنا سنگ صبور خیلی ها بودم ، الان حوصله خودمم ندارم ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 23:05
مرد برای هضم دلتنگی هاش // گریه نمی کنه ، قدم می زنه د ، تو خیلی بیخود کردی !!! یاعلی ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 00:17
اول نویس : مکان : دفتر فروش سخت افزار خودمون ! (خود تحویل گیری اساسی!) زمان : یکی دو روز پیش ! افراد حاضر : من ، مهدی * ، یکی از دوستام من : برار ! ** می خوام برم تو بیابون چادر بزنم ، یه هفته دو هفته یه ما یه سال ... نه کسی ازم خبر داشته باشه ، نه از کسی خبر داشته باشم ! دوستم : منم میام ! مهدی : منم میام ! من : مرض...
-
~~~~~
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 01:22
سه بار شروع کردم به نوشتن این پست ... ۳ تا موضوع مختلف ... ولی اینقد این دلشوره اذیتم می کنه که نتونستم ادامه بدم ... قسمت نیس شبی ... یا علی
-
همه چی آروومه ...
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 04:22
همه چی آرومه تو به من دل بستی....این چقدر خوبه که تو کنارم هستی.... همه چی آرومه....غصه ها خوابیدن..... همه چی آرومه من چقدر خوشحالم....پیشم هستی حالا به خودم می بالم..... تو به من دل بستی از چشات معلومه....من چقدر خوشبختم همه چی آرومه.... تشنه چشماتم منو سیرابم کن....منو با لالایی دوباره خوابم کن.... بگو این آرامش تا...
-
---
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 13:42
اول نویس : گاهی پیش میاد که توقعاتت از بعضی آدمای اطرافت جوریه که انتظار بعضی حرفا یا برخوردا رو ازشون نداری ، اینجوری گاهی که یه حرفی ، کاری چیزی ازشون میبینی خیلی شوکه میشی ... گاهی فک میکنم ، شاید فقط من زیادی حساسم ولی انتظار اینکه کسی احساسی از تورو مسخره نکنه فک نمی کنم انتظار زیادی باشه ... اونم کسی که حس می...
-
اندر احوالات کابل کشی من و سید !
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 17:30
با سید * یه جا بودیم واسه نصب شبکه ... ، داکت هاش رو نصب کرده بودیم ، یه جا کابل از توی کانال کولر باید رد می شد ، یعنی خودمونو خفه کردیم که با انواع و اقسام وسایل این کابل رو رد کنیم نشد ... ! سید : چیکارش کنیم من : ... سید : اوی با توام ! من : گربه بگبریم ببندیم به پاش ولش کنیم تو کانال ! سید : من : مگه بد می گم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 17:57
وقتی تمام روز زدی به دیوونگی محض ! بعد سر و کله یه دفترچه یادداشت پیدا میشه که با خوندن بعضی ورق هاش ... دلت اندازه همه دنیا میگیره ... چیکار باید بکنی ... یاعلی ...
-
---
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 06:23
وقتی محبت نباشه ، باهم بودن چه معنی می تونه داشته باشه ... وقتی عشق نباشه ، زندگی بی معنی میشه ... وقتی صداقت نباشه ، بودن ارزشی نداره ... وقتی تو نباشی ، بودن معنی نداره ... یا علی
-
عنوان ندارد !!!
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 00:46
هیچ شده یهو پشتتون خالی بشه ... هیچ شده یهو همه امیدتون رو از دست بدین ... هیچ شده تکیه گاهتون خراب بشه کاملا بصورت یهویییی ... هیچ شده جوری تو دلتون خالی بشه که با ۳ ۴ تا آرامبخشم خوابتون نبره ... هیچ شده چند روز شایدم بیشتر هنگ باشین ! ... ولش کن ... مشترک مورد نظر از فرط مشکلات زده به بیخیالی محض ! زیاد جدیش نگیرین...
-
بازم دلم و حافظ ...
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 21:18
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 01:29
فقط دلم خوشه که خودت شاهد و ناظری .. به عملمون ، به گفتارمون ، به دلمون ...
-
هیچ شده ...
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 13:46
هیچ شده مجبور بشی دل یکی رو ناخواسته بشکنی که خاطرش واست خیلی عزیزه ... هیچ شده مجبور بشی تو چشم کسایی نگاکنی که قربون صدقه ات میرن و میدونی پشت سرت ... و بخندی و تشکر کنی ... هیچ شده با آهنگ شاد اونم با صدای بلند اشکت در بیاد ... نشده ؟! پس بیخیال ... مشترک مورد نظر حالش کاملا خوبه ... خوب باشید
-
کاش یادبگیریم ...
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 18:50
کاش یادبگیریم سرمون رو بالا بگیریم و خواسته خودمون رو محکم بگیم جای اینکه سرمون رو پایین بگیریم و بگیم چشم و بعد کار خودمون رو بکنیم ... کاش یادبگیریم سرمون رو بالا بگیریم و راست بگیم جای اینکه سرمون رو پایین بگیریم و دروغ بگیم که قابل باور باشه ... کاش یادبگیریم حق حقه اگه همه عالم و آدم جولوش وایسن ... کاش خیلی چیزا...
-
خودکشی مجازی !
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1389 03:19
اکانتم توی فیسبوک و توییتر رو غیر فعال کردم ، اد لیست یاهوم رو کلا خالی کردم ، کلوب رو هم نتونستم اکانتم رو حذف کنم ... (از نظر فنی فک کنم غیرممکنه) فقط دلم نیومد اینجا رو تعطیل کنم ! ، اونم بعید نیست ... خوب باشید ...
-
عید ...
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 01:54
داره کم کمک بوی بهار میاد،بوی عید ... البته تو یزد بوی تابستون بجا بهار ... اگه جربان روزگار همینجوری که داره پیش میره پیش بره این عید دلگیرترین عید عمرمه ... ولی خدایی هست که میگن خدای غیر ممکن هاست ... دوسش دارم ... چون به کمکش ایمان دارم ... چون به حکمتش اعتقاد دارم ... خواسته دلمو گفتم ... میدونه ... دوستم داره...
-
-----
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:56
چی بگم والا ... خوب باشید
-
راه ...
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 22:32
یه موردی هست که توش گیر افتادم ، بنا به دلایلی اصلا اینجا نمیتونم بگم چیه ولی مثلا فرض کنید به درستی راهی که میرید ۱۰۰٪ اعتقاد و اطمینان دارید مثلا تو جهت درست یه اتوبان دارید حرکت می کنید ولی همه به خلاف جهت شما حرکت می کنن ... از یه طرف از راهی که میرین مطمئنین از اونظرف اونمهه دارن جهت خلاف شما میان ... آدم گاهی به...
-
رادیو !
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 23:57
یه مدت بنا به دلایلی تو ماشین رادیو گوش میکردم ، رادیو پیام ... یه جمله قشنگ توش گفت : "دل سپردن مثل انداختن یه سنگ تو دریاست و دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگ از تو دریا ..." خوب باشید ...
-
بازم حضرت حافظ ...
جمعه 23 بهمنماه سال 1388 23:27
الا یا ایها الســــــــــاقی ادر کاسا و ناولـــــــها/که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافهای کاخر صبا زان طـــــــره بگشاید/ز تاب جعد مشکیـنش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم/جرس فریاد میدارد که بربــندید محمـــــــلها به می سجـاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید/که سالک بیخبر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 20:22
یه وقتا میشه که ... کاش یکم جرئت داشتم ...
-
یاد می گیرم ...
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 20:23
یاد میگیرم به نزدیکترین و قابل اطمینان ترین آدم هم یک درصد اطمینان نکنم ... یاد میگیرم همیشه راست گفتن خوب نیست ... یاد میگیرم آدما به خلاف خودم دوست دارن دروغ قشنگ بشنون به جای راست زشت ... یاد میگیرم صاف و صادق ترین آدما هم یه روی پنهونی دارن ... یاد میگیرم دورغ گفتن در حالی که طرفت می دونه داری دروغ میگی جز ثابت...