این روزا ...

اول نویس :


به دلیل تذکر برخی از دوستان زین پس سعی بر نوشتن شادتر در این مکان خواهیم داشت ، باشد که رستگار شویم

فقط به خاطر تو ! رضا و مرتضی ! بصوزت جدا جدا

اینم بگم ذاتم نمیذاره درددل هام رو ننویسم ولی دیگه اینجا نمینویسم


وسط نویس :


دارم حس می کنم دنیامون داره عوض میشه ... ما یه گروهی بودیم از دوران دبیرستان تقریبا همیشه باهم بودیم ... معاون دوران دبیرستان آقای محقق همیشه بهم میگفت من قبلا ندیده بودم بعد از شما ها هم ندیدم کسایی که اینجوری رابطه اشون رو حفظ کرده باشن ...

ولی حالا دیگه دوران اون دوستی ها داره عوض میشه ... هرکسی باید راه خودش رو بره ... بعضی ها ادامه تحصیل شهرهای دیکه ... بعضی خدمت مقدس سربازی !!! ... بعضی ها خونه بخت و ....

فقط دلم میخواد مثه قبل دوستی هامون پایدار بمونه هرچند مجبور باشیم کمتر همدیگه رو ببینیم ... و کمتر از هم خبر داشته باشیم ولی خوب دلم میخواد بازم مثه قبل از هر فرصتی هرچند کوتاه واسه باهم بودن استفاده کنیم ...


آخر نویس :


به دلیل اول نویس از نگارش این قسمت معذوریم



یاعلی ...

شب قدر ...




تو این شبهای قشنگ از تک تکتون فقط التماس دعا دارم اونم از نوع زیاااااااد ....

و دیگر هیچ ...




یاعلی...

پست هویجوری !!!

اول نویس :


سر دردام خیلی خیلی بهتره ... از نظر روحی تا حدودی رو به راه تر شدم هرچند به قول حافظ


ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / آنکه آغاز ندارد نپذیرد انجام


دلیل دوم آروم گرفتنش هم فک می کنم کمتر صحبت کردن با موبایله *

به هر حال از همه دوستانی که با کامنت و پی ام و ایمیل و اس ام اس و رودررو حتی حالم رو پرسیدن و با راهنمایی و دعاشون کمکم کردن که بهتر بشم تشکر مینماییم در حد ویژه حتی ! مرسی ...


وسط نویس :


چه آسون دل بریدی
از دلــی که پای تو گیــره

که از این بدترم باشی
واسه تو نفسـش میره

نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه
همیـشـه لحظه آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه

تو رو دستِ خودش دادم
که از حـالم خبــر داره


با این تیکه این شعره زندگی میکنم حتی !!!


آخر نویس :


بدم میاد از کسایی که لج بازن ! تو هر زمینه ای ، مرتبط با ماه رمضونی میگم ... من از دوستا و آشناهام خیلی ها هستن که خوب به روزه اعتقادی ندارن و نمیگیرن ... باهاشون هم زیاد بیرون میرم ... به عقیده و نظرشون احترام میذارم ... خوب اعتقاد ندارن ... ولی بعضی از آدما هستن که وقتی میفهمن روزه میگیری دقیقا و رسما میان مسخره ات می کنن ، این به کنار بدترش اینه که میشناسم کسایی رو که اعتقاد دارن ولی به خاطر لج بازی با سخت گیری هایی که انجام میشه از عمد تظاهر میکنن **


پاورقی :


* البته حرف که نمیشه نزد ! یه شب که رفتم بیرون پدرجان گفتن هنس فری ! نگرفتی خونه نیا دیدیم تهدید جدیه دیگه گوش دادیم


** البته به نظر خودم این فقط و فقط تقصیر ح.ک.و.م.ت.ه !!! اگه این سخت گیری های بیجا و مقدس تر از پیغمبر خدا شدن رو بیخیال میشدن 2 سوم مشکلات اجتماعی حل میشد حتی !!!



بی ربط :

اینم از اون پست های همینجوری بود ... چند روزه می خواستم آپ کنم نمیشد دیگه گفتم امروز هرجوری باشه آپ میکنم که حداقل ملت بدونن هنوز زنده ام ... دیگه اگه پست بیخودی شد به قشنگی چشمهای خودتون ببینید و به خوبی خودتون ببخشید ...



یاعلی ...

دوستی و نگرانی ...

اول نویس :


این روزها کلا ۲جور خبر از دوستای نزدیکم بهم میرسه  ، یا ازدواجشون  یا فوت یکی از نزدیکاشون  ... اگه اولیش باشه که از ته دل خوشحال میشم و واسشون آرزوی خوشبختی می کنم ...   ولی اگه دومیش باشه خیلی دلم میگیره  ... نمیدونم چرا زندگیم رو گره زدم به خوشی و ناراحتی اونا ... ولی خوب از این جریان ناراحت نیستم و دوسشون دارم خیلی تا هر کودوم رو جدا جدا !


وسط نویس :


از مهر ۸۷ حدودای روز تولدم وبلاگ نویسی رو شروع کردم تا چند ماه دیگه میشه دو سال ، تو این مدت دوست وبلاگی نداشتم ... ولی اخیرا خیلی اتفاقی با چندتا وبلاگ آشنا شدم که حال و هوایی شاید شبیه خودم داشتن ... خیلی واسم جالبه دنبال کردن نوشته هاشون ... تقریبا هر روز و روزی چند بار بهشون سر میزنم که اگه آپ کردن بخونم ... با اینکه ارتباط خیلی صمیمی باهاشون ندارم و ارتباطم خلاصه میشه تو کامنت هایی که به پست هاشون میدم و اونا لطف میکنن و جواب میدن ولی گاهی که نه خیلی وقتا که میبینم مشکلشون حاد میشه فکر و ذهنم اساسی مشغول میشه و شاید گاهی حتی نگران از اینکه چرا آپ نکردن !!! که دلیل اینم مثل اول نویس اصلا نمی دونم ... فقط امیدوارم همه مخصوصا این بچه ها روز به روزشون بهتر بشه و تو زندگیشون موفق باشن ...


آخر نویس :


سر دردام باز برگشتن امروز که کلا خونه نشینم کرد البته خونه خواب (یعنی تو خونه لالا بودم تا عصر) به زور و دعوا و حتی تهدید به کتک بابا مامان فردا دارم میرم پیگیری و سی تی و ام آر آی و از این مسخره بازی ها ... حوصله اش نیس اصلا و ابدا شاید مجبور بشم برم تهران واسش که اصلا و ابدا حس اونم نیس ... بزرگترین مشکلم اذیت شدن بابا مامانه که وقتی میبینن سر دردم خیلی غصه میخورن این غصه خوردن هاشون گاهی بیش از درد اذیتم میکنه ...



یاعلی...

اندر احوالات امروز

اول نویس :


به سلامتی و میمنت امروز زدیم ال سی دی لپ تاپ محترم رو ترکوندیم ! ، در یک عملیات ایزایی نزدیک بود از دستم در بره که گوشه ال سی دیش رو گزفتم و نخورد زمین ! جای بعدی که درش رو باز کردم که کار کنم دیدم به سلامتی به سه چهار قسمت نامساوی تقسیم شده !

اونقدری که این رهرو* هست و فعلا تا اون بره تهران و بیاد باهاش می تونم سر کنم !


وسط نویس :


امروز در یک عملیات دیگه با رضا ! یک تجربه جدید در امر تعقیب و گریز انجام دادیم ! از سه فاز تشکیل میشد ! فاز اول با موتور که به دلیل مشکوک شدن سوژه وسیله نقلیه رو عوض کردیم و با ماشین ادامه دادیم و فاز سوم از سر کوچه تا در خونه سوژه ! کلا برا تجربه اول بسیار موفقیت آمیز بود ! زین پس اگه در این زمینه کاری داشتین می تونین رو ما حساب کنین ! فقط اگه از خنده دل درد شدین و یا حتی خدای نکرده از شدت خنده به ملکوت پیوستین تیم ما هیچگونه مسئولیتی بر عهده نمی گیره ! دیگه خود دانین ! **


آخر نویس :


خیلی بدم میاد از آدمهایی که باهات تریپ دوستی بر میدارن و کلی از هر لحاظ میگن آره تو جای داداشمی یا بهترین دوستمی یا از این تریپ حرفا ! بعد به دلیل اینکه مثلا ! اومده در خونه نبودی ! یا یه بار جواب تلفن ندادی یا آی دیت آن بوده پای سیستم نبودی پی ام داده جواب ندادی ... کلا دوستیشون تموم میشه !!! *** اونوقته که می خوام بپرسم چی شد اون همه ادعا ! ممنونم از خدا که حداقل توی دنیای واقعی دوستایی دارم که حاضرم زندگیم رو با بودنشون عوض کنم ... کسایی که تو معرفت و خوبی لنگه ندارن ... مرسی خدا ...



پاورقی :

* مقصود از رهرو همون لپ تاپ دل وسترو ۱۴۰۰ قدیمیه خودمه

** این عملیات هیچ هدف خاصی جز تجریه نداشت ! یه بدبختی داشت میرفت خونه به سرمون زد انداختیم دنبالش تا در خونه اش ! فقط خدا رو شکر نفهمید بزنه ناکارمون کنه هرچند برای این زمان ها هم ما برنامه های خاص و ویژه ای مثل فرار با ۴ تا پا رو داریم

*** دختر پسر نداره ! کلی گفتم ولی اینجا خاص منظورم بین خود پسرا بود !!!


یاعلی...

روزنویس ...

اول نویس :

به مبارکی و میمنت و صد البته چشم و هم چشمی ! جهانی شدیم ! زین پس با این آدرس می تونید به آقاپسر بیاین : www.aghapesar.ir فعلا متصلش کردم به همین بلاگ موجود تا یه زمانی حسش بیاد و هاست بگیرم براش و ...


وسط نویس :

آقای مثلا مهندسی که فک می کنی سوییج هم خودش DHCP داره ، یا لاف نیا یا اندازه ای بیا که توش در نمونی ، وقتی یه ساعت سخنرانی می کنی چیزی نمی گم دلیلی بر گاگول بودنم نیس ! می خوام ببینم تو چقد رو داری که دیدم ول کن ماجرا نیستی !!! حالا خوب شد بحثمون شد ! ضایع شدی ! کاش دیگه در مورد Rule تعریف کردن تو روتربرد نظر کارشناسی نمی دادی ! دیگه حسش نبود باهات بحث کنم سر این ! هرچند اطلاعاتم هم خیلی کامل نبود ...


آخرنویس :


 به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم / به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی بینم

در این دریا یکی دُر است و ما مشتاق دُر او / ولی کس کو که دُر جوید ؟ که جویانش نمی بینم


عطار


دلتنگم و خسته از حرف آدما ...

مراقب خودت باش ...




یاعلی

حضرت زهرا...

یه مدت کوتاهه که با شنیدن یا دیدن اسم حضرت زهرا دلم شدید آروم میگیره ...  ! دلیلشو خودمم نمی دونم

هرچند از همون اولا هم بازم نمی دونم چرا ! ولی یه جورایی بیشتر دوسشون داشتم ولی این حسه تازگیا اومده سراغم ، گاهی فقط در حد یه زیر نویس در مورد حضرت فاطمه توی تلوزیون این آرامشه میاد ... خدایا شکرت ...



یاعلی...

این روزا ...

اول نویس :


به خود گفتم: "... مسخره ... عمیق تر و پرمعناتر از "عشق" هیچ پدیده ای در دنیا نیست... در افسانه های کودکان، پرنسس ها، وزغ را می بوسند و او بدل به پرنس نیکو منظر می شود...

اما، در زندگی واقعی، پرنسس ها را در آغوش می گیرند، و از آنها، وزغ می سازند.


کنار رودخانه پیلار نشستم و گریه کردم / پائولو کوئیلو


وسط نویس :


سخنی با برخی دختران و پسران محترم ! :


آقا پسری که واسه یه کار کوچیک اونم واسه خودت ناز می کنی ! عزیزم ، بفهم و درک کن ! ناز کردن اگه خوب باشه هم مال تو خوب نیس ! در بهترین شرایط و سنتی ترین حتی ! می گن ، زن اهل نازه و مرد اهل نیاز ! دو ریال مرد باش !!! 


دختر خانومی که که دو شب پشت هم ، ساعت 2 و 3 زنگ میزنی و پیشنهاد دوستی می دی ! درثانی خودت رو با اسم های مختلف معرفی می کنی ! صدات هیچی ! ساعت زنگ زدنت هیچی ! حداقل با دو تا خط مختلف زنگ بزن !!! بعدم این پشتکارت منو کشته !!!!! یه توصیه بهداشتی هم اینکه ، یکم تو سلیقه ات تجدید نظر کن


آخر نویس :


این چند روزه هم از اون روزاس ... ، دلم شدید گرفته و باز از در و دیوار میرسه ولی همچنان به راحتی به زندگی ادامه خواهیم داد

دلم هواتو کرده اساسی ...


یاعلی ...

روزنویس ...

اول نویس : 


دیشب بابا مامان یه چند روزی رفتن سفر ، اینجانب هم تنها شدم ، برادر خواهری که ندارم ، فامیل هم که هرکدوم دردسرهای خودشونو دارن ، منم و چند تا دوست صمیمی ، دیشب که تنها نبودم ، ولی از صبح تا حالا تنهام ، همیشه شدید پایه بیرون رفتن بودم ، اما نمیدونم چرا امروز اصلا حس و حالش نبود ، از صبح که بیدار شدم فعالیت های زیادی انجام دادم که یکیش ترکوندن ضبط ماشین بود ! ، الانم که تازه از فاز شستن ظرف های دیشب تا حالا و مرتب کردن خونه خارج شدم و مدت مدیدیه که تصمیم بر آغاز فاز شستشوی خویشتن ! دارم که هیچ جوری حسش نمیاد !!! 


وسط نویس :


بابا نیستی پیشم و نمی بینی وقتی که جواب اس ام اس م رو میدی و میگی واسه کوتاهی هایی که در حقم کردی ببخشمت !!!  بیشتر از هر موقع میشکنم و بغضم میگیره ... دوست دارم ، روزت مبارک ...

نکته بی ربط اینکه ، فقط یه نفر از اونایی که انتظار داشتم عید رو بهم تبریک بگن ، تبریک گفت ، مرسی آبجی خانوم ...


آخر نویس :


دیروز در حدود 700مگابایت درایور دانلود کردم واسه ویندوز 7 ، 64بیتی ! ، نصبیدم ، هیشکی یه کرک درست حسابی که بشه باهاش اینو آپدیت کرد سراغ نداره ؟



یاعلی ...

روزنویس !

اول نویس :

... رفتن یعنی پاره کردن همه رشته ها ، همه الفت ها ...

رفتن یعنی جدا شدن از همه یادها ، خاطره ها.

رفتن یعنی پشت کردن به گذشته و پایمال کردن آینده.

رفتن یعنی از دست دادن دوست، دوستی که عزیز است.

دوستی که تمامی خاطرات من است...

ماندن به منزله قبول تناقضات، قبول موهومات و بی راه گوئی ها، قبول کنش های حساب نشده و واکنش های پرت و گمراه کننده...


کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم / پائولوکوئیلو


جالبه هرچیزی هزینه ای داره ، رفتن ... ماندن ... ، این دیگه حساب عقل و دل آدمه که کدوم از کودوم سرتر باشه ...


گه گاه که کتاب می خونم اون قسمت هاییش که به نظرم جالب میاد و حسش میاد ! میذارم اینجا چراش برا خودم هم هنوز سواله !!!


وسط نویس :


دم دمای غروب اساسی دلم میگیره ، یعنی در حدی که اگه یکی کنارم باشه هم میفهمه حتی !!! دلم اون چیزی رو می خواد که شدیدا کمبودش رو حس می کنم ...


یه نکته بی ربط ! : مشترک مورد نظر شدیدا به آب نبات چوبی علاقه مند شده !!! تصمیم گرفتم روزی حداقل ۳ تاشو بخورم !!!


آخر نویس :


یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد / که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / آنکه آغاز ندارد نپذیرد انجام


هرچند بعد دیدن یه فیلم کمدی (آخر فیلم ازدواج در وقت اضافه میخونه همین دو تا بیتش رو فقط)محض تعویض روحیه ! اونم با یه دوست قدیمی ، این شعره باز شدید حالم رو گرفت ، ولی نمی دونم چرا از اینکه شعرش رو حفظ بودم یه حس خوبی بهم دست داد ، خیلی دوست دارم زیاد بخونم و خاطرم باشه ولی فعلا که سلول های حافظه ترکیدن !!!



یاعلی ...