سال ۸۸ - سفر کربلا - دوستی ...

سلام


این پستم واقعا 3 تا پسته


اول نوشت :


سال ۸۷ داره کم کم بار و بندیلش رو می بنده ، به شخصه سال خیلی خوبی نداشتم ، خوشی های زود گذر ، از اول سال ، و بعدش غم و غصه های طولانی.


بدترین خاطره‌ام از دست دادن یه دوسته ، کسی که خیلی روم حساب باز کرده بود ، منم مثه داداش نداشتم دوستش داشتم و البته دارم ، ولی یه سوء تفاهم باعث شد به کل این دوستی الان حتی به یه دشمنی تبدیل بشه (از طرف اون) ، حتی حاضر نیست براش توضیح بدم ، اگه الان اینا رو هم اینجا می نویسم چون می دونم نمی خونه ...

و خیلی خاطره های بد دیگه ...


یکی از بهترین اتفاق هایی هم که افتاد ، سلامتی نسبی پدر مادرم بود ، وقتی بعد از 14 15 سال به آرامش برسی قدرش رو می دونی ... ، ایشاالله خدا همه مریض ها رو شفا بده ...

و یه سری اتفاق های خوب دیگه ...


امسال هم گذشت و من تنها تر شدم ، حتی تنها تر از قبل ...


به هر حال عید همگی پیش پیش مبارک ، ایشاالله یه سال خوب و سراسر شادی و آرامش داشته باشین ...

لحظه تحویل سال دعا یادتون نره ، واسه همه ، اون گوشه موشه های دلتون یه جای کوچیکی هم به من بدین ...


وسط نوشت :


سال ۸۸ داره خوب شروع میشه خدا رو شکر ، یه اتفاق ، یه سفر خوب ، اگه خدا قسمت کنه ، ۸ ام فروردین راهی کربلا ام با یکی از دوستام ، دوستان وبلاگی ، خوبی ای که ندیدین ، بدی ها رو به خوبی بی اندازه خودتون حلال کنین ، اگه هم کاری باید بکنم با کامنت ، پی ام ، اس ام اس یا هر وسیله ارتباطی دیگه اعلام کنین که واسه راضی شدنتون انجام بدم ... ، امیدوارم تا آخر همینجوری تا آخر سال ۸۸ پیش بره ... ، پر باشه از خوشی و سلامتی هم واسه دوستام ، هم واسه خانواده ، هم واسه خودمون ! هم واسه همه ... ، خیلی دوست دارم این غم هایی هم که از امسال تو دلم مونده تو همین چند روزه آخر سال پاک بشه و بره دنبال کارش ...


آخر نوشت :


یه دوست دارم ، دوست چیه ، یه داداش دارم ، اسمش حسین‌‌ه من یادم نبود ولی یه مدت پیش بهم گفت 11 سال از دوستیمون میگذره و روز به روز صمیمی تر میشیم ... (فک کن ! میشه نصف عمرمون) عزیزی وقتی می خواست احوالش رو ازم بپرسه ، می گفت ، قل‌‌ت کجاست ؟

یادم میاد تو این 11 سال 2 تا خاطره بد داریم کلا ، یکی‌‌ش مال دوران راهنمایی‌‌ه که قهر نصف روزه من و حسین ، 2 تا گروه از بچه ها رو 1 هفته به جون هم انداخت !

یکی هم همین یه مدت پیش بود ، خیلی داغون بودم ، یه شوخی کرد به خودم گرفتم و ناراحت شدم ، sms زد : "بعد 11 سال منو اینجوری شناختی ؟!" شرمدنده‌اش شدم و توضیح دادم که حالم خوش نبوده ، کل این اتفاقات شاید تو 3 دقیقه اتفاق افتاد ! ، و بعد اون 3 دقیقه شدیم همون دو تا دوستای سابق ...

بقیه‌‌اش همش خوبی و خوشی بوده ... از خدا ممنونم که همچین دوستی نصیبم کرد


نمی‌‌دونم چرا خیلی دلم می خواد ازش بنویسم ، باباش شهید شدن ، اونم مث خودم تک فرزنده ، فامیل دور هم هستیم ، حتی گاهی بچه هایی که داداش دارن ، بهمون میگن صمیمیت شماها خیلی بیش از 2 تا داداشه ، شاید ، شایدم باشه ، چون دو تاییمون تنهایی رو درک کردیم و سعی می کنیم واسه همدیگه کم نذاریم ... ، خلاصه که دوستش دارم خیلی تا !

شاید دلم خواست باز در موردش نوشتم ...


خوب باشید ...


--------------------------------

پاورقی :

احتمالا این آخرین پست امسالم باشه ... تا سال دیگه از شرم در امانین


حافظ ز غصه سوخت بگو ، حالش ای صبا            با شاه دوست پرور دشمن گداز من


دلم گرفته ... ، حوصله‌م هم سر رفته و دیگر هیچ ...


خوب باشید

دلم خواست آپ کنم ...

خوشحالم به خاطر اینکه یکی از دوستام که مدتی بود گرفته بود با یه شب حرف زدن با هم دیگه ، الان خوشحاله ...

ناراحتم واسه اینکه یکی از دوستام مشکلی داره و ناراحتیش رو می بینم و نمی تونم کاری کنم براش ... (براش دعا کنین لطفا ...)


دیروز جمال 2 تا جمله گفت :

1 - من این کار رو واسه خودم می کنم ، نه دیگران.

2 -  ظرفیت همه اندازه هم نیست.


این دو تا جمله اش هرچند شرمنده‌ام کرد ، به خاطر برداشت های اشتباه قبلیم ، ولی باعث شد پیوند دوستیمون حداقل از طرف من خیلی خیلی محکم تر از قبل بشه ...


امشب راهی تهرانم با تنی چند از دوستان دانشکده‌‌ای و تنی چند از اساتید دانشکده‌‌ای ، جهت کمی شرکت در همایشی 10 حرکته قطاره منم هنوز هیچ کاری نکردم تازه دوش گرفتم اومدم پای نت


برم دیگه ...


خوب باشید ...

تظاهر کردن

سلام


معنی لغوی :


در اصطلاح امروز ظاهرسازی کردن . نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. و رجوع به تظاهر شود.


گاهی آدما به هر دلیلی تظاهر به چیزی که نیستن می کنن ، گاهی تظاهر به خوبی ، گاهی تظاهر به دینداری ، گاهی تظاهر به دانایی ، حتی گاهی تظاهر به بدی !!! ، آره جالبه ، گاهی واسه اینکه تو یه جمعی جاش بدن ، گاهی واسه خندوندن اطرافیان ، گاهی واسه راضی کردن کسی به کاری ، یا یا یا ... ، تظاهر به بد بودن می کنیم ... !


بیاین خودمون باشیم ، هرچی هستیم ، همون باشیم ، اینطوری هم خودمون راحت تریم هم اطرافیان ....


--------------------------------------

پاورقی :

معنی لغوی را از لغت نامه دهخدا (+) برداشتم



خوب باشید

غیرقابل چاپ و مقادیری خزئبلات !

می گویم : کار نمی توانم بکنم، می گویند، ورزش کن

می گویم : تحمل دیدن هیچکس را ندارم. می گویند: جوشانده بخور.

می گویم : چشمه شعرم خوشکیده است می گویند: آزمایش خون بده.

می گویم : انگیزه ادامه حیات ندارم، می گویند قرص بخور.

می گویم : "من به یک لیلی محتاجم" می گویند زن بگیر.

گاهی وقتها با خودم فکر می کنم که کاش لیلی زن نبود تا عوام اینهمه به اشتباه نمی افتادند.


مجموعه داستانهای غیرقابل چاپ / سید مهدی شجاعی


خود نوشت :

میشه گفت اولین کتابی که یه روزه خوندمش اینه ، (همون بالایی !) البته منهای نقد خود کتاب که به آخرش ضمیمه کردن و یه جورایی دلچسب نیست ، پیشنهاد اکید میگردد اگه اهل کتاب خوندن هستین امتحان کنید ...


منحنی مفید بودن زندگانی در روزهای اخیر بعد از مدت ها صعودی شده هرچند از گفتن این حرف خاطره خوبی ندارم ، چون چند دفعه ای که این حرف رو زدم منحنیش سوقووووط وحشتناکی کرد ، ولی خب بازم گفتم ...  


خوب باشید

سه نوشته کاملا بی ربط به هم ...

سلام


اول نوشت :

"من او" رو خیلی دوست دارم

دوستش دارم چون ریا تو کاراش تعریف نشده است

دوستش دارم چون گاهی قدیما ، sms های چرتی می فرستادم واسش ، هیچی نمی گفت ، حتی جواب ندادناش هم واسم آرامش بخش بود

دوستش دارم چون هرجا که تونست کمکم کرد

دوستش دارم چون باهام رو دروایسی نداره

دوستش دارم به خاطر تک تک پست های وبلاگش

دوستش دارم اندازه ای که حتی اگه یه روز توی گوشم هم بزنه برنمیگردم بپرسم واسه چی زدی ، در صورتی که اگه بابام بزنن حتما می پرسم واسه چی ...*

دوستش دارم به خاطر خیلی چیزای دیگه ...


وسط نوشت :


گاهی آدم یکی رو ، محرم اسرار خودش قرار میده ، از تار و پود زندگیش بهش میگه ، مشکلاتش رو ، غم هاش رو ، شادی هاش رو ، دوست داشتن هاش رو ، تنفرهاش رو ، خلاصه زندگیش رو ...


وای به روزی که اون محرمه نامرد از آب در بیاد ...

شاید گاهی لازم باشه کمتر حرف بزنیم ...


آخر نوشت :


گردو گرده ولی هر گردی گردو نیست ...

برچسب آب داغ قرمزه ولی هر برچسب آبی ای نشون دهنده آب سرد نیست ...

خوب درس خوندن نتیجش نمره خوب آوردنه ، ولی واسه نمره خوب حتما نباید خوب درس خوند ...

حرف زدن ایجاد ارتباط می کنه ولی هر ارتباطی لزوما کلامی نیست ...

عشق دوست داشتن رو در برمی گیره ولی هر دوست داشتنی عشق نیست ...


پاورقی :

* تا حالا موردش پیش نیومده خوشبختانه ...


خوب باشد