حضرت زهرا...

یه مدت کوتاهه که با شنیدن یا دیدن اسم حضرت زهرا دلم شدید آروم میگیره ...  ! دلیلشو خودمم نمی دونم

هرچند از همون اولا هم بازم نمی دونم چرا ! ولی یه جورایی بیشتر دوسشون داشتم ولی این حسه تازگیا اومده سراغم ، گاهی فقط در حد یه زیر نویس در مورد حضرت فاطمه توی تلوزیون این آرامشه میاد ... خدایا شکرت ...



یاعلی...

دیروز یه دعوا که نه ، یه صحبتم نه ، یه جورایی نمی دونم چی ...

اینجوری بگم ، یه برادر خواهر داشتن باهم حرف میزدن ، وسطش دست درازی به همدیگه هم می کردن ، البته شوخی ها !!! نه جدی ، دلم خواست ، همینطوری یهوییی ! مثه این پست دقیقا همینطوری یهویی !!!



یاعلی ...

شعر...

دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی / دل ، تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی

از شادی وصل و غم هجران بگذر / با هیچ بساز اگر همه می طلبی


عطار



یاعلی ...

و بازم ماجراهای من و حافظ !!!

ای آقا ! حافظ بدجوری داره با دل اینجانب بازی می کنه میگید نه ؟! اول این پست رو اگه نخوندید بخونید ...

جای همه دوستان خالی چهارشنبه عصر با سه تا از دوستان راهی سفر شدیم و رفتیم اول شیراز ... ، دمدمای غروب بود که رفتیم حافظیه ... ، بالاخره حافظیه باشی و دیوان حافظ هم که دستت باشه ، فال نگیری یه کم آن نرمال میزنی ! ، من به شخصه هم که معتقد به فال حافظ اونم اونجا و اون زمان (دقیق یادمه وقتی داشتم دیوان حافظ رو باز می کردم ، آخرای اذان مغرب بود) ، بچه ها جدا جدا فال گرفتن و نوبت من بود که فاتحه بخونم و نیت کنم و ... ، بار دومی بود که توی حافظیه فال می گرفتم جریان کامل بار اولش رو از اینجا بخونین 


مرحبا طایر فرخنده پی فرخنده پیام / خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد / که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / آنکه آغاز ندارد نپذیرد انجام

زلف دلدار چو زنار همی فرماید / برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام

مرغ روحم که همی زد زسر سدره سفیر / عاقبت دانه خال تو فکندش در دام

چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد / من له یقتل داء دنف کیف ینام

تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم / ذاک دعوی و ها انت و تلک الایام

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید / جای در گوشه محراب کنند اهل کلام


یه جورایی هنوزم باورم نمیشه حافظ سر حرف خودش وایساده ! اون دفعه ای هم همینو گفت !!! یکی بیاد منو جمع کنه !

کلا دوبار تو حافظیه فال بگیری ، به یه نیت ، بعد به فاصله دوسال بازم حافظ سر حرف خودش باشه ، خدایی یکم تعجب نداره !!!


یاعلی ...

حس ...

 دلشوره دارم و می دونم ...

ولی هیچی از دستم بر نمیاد ...

بدترین حسیه که توی دنیا گاهی میاد سراغم ...

دلم ...



یاعلی...

تو رو دست خودش دادم

اگه فاصلـــه افتاده
اگه من با خودم سردم

تو کاری با دلم کردی
که فکــرشم نمی کردم

چه آسون دل بریدی
از دلــی که پای تو گیــره

که از این بدترم باشی
واسه تو نفسـش میره

نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه
همیـشـه لحظه آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه

تو رو دستِ خودش دادم
که از حـالم خبــر داره

که حتی از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره
تو امـید مـنی امـا

داری از دسـت مـن مـیری
با دسـتهای خودت داری

هـمه هسـتیمو میگیری
دعـا کردم تو روبـازم

با چـشمی که نـخوابـیده
مگه مـیذاره دلتـنگی

مـگه گـریه امـون مـیده
مریـضـم کـرده تنـهایی

ببـین حـالم پریـشونه
من اونقدر اشـک مـیریزم

کـه برگردی به این خـونه
حسـابش رفته از دسـتم

شبـایی رو کـه بـیدارم
شـاید از گـریه خوابـم بـرد

درهـارو باز مـیذارم ...




یاعلی ...

این روزا ...

اول نویس :


به خود گفتم: "... مسخره ... عمیق تر و پرمعناتر از "عشق" هیچ پدیده ای در دنیا نیست... در افسانه های کودکان، پرنسس ها، وزغ را می بوسند و او بدل به پرنس نیکو منظر می شود...

اما، در زندگی واقعی، پرنسس ها را در آغوش می گیرند، و از آنها، وزغ می سازند.


کنار رودخانه پیلار نشستم و گریه کردم / پائولو کوئیلو


وسط نویس :


سخنی با برخی دختران و پسران محترم ! :


آقا پسری که واسه یه کار کوچیک اونم واسه خودت ناز می کنی ! عزیزم ، بفهم و درک کن ! ناز کردن اگه خوب باشه هم مال تو خوب نیس ! در بهترین شرایط و سنتی ترین حتی ! می گن ، زن اهل نازه و مرد اهل نیاز ! دو ریال مرد باش !!! 


دختر خانومی که که دو شب پشت هم ، ساعت 2 و 3 زنگ میزنی و پیشنهاد دوستی می دی ! درثانی خودت رو با اسم های مختلف معرفی می کنی ! صدات هیچی ! ساعت زنگ زدنت هیچی ! حداقل با دو تا خط مختلف زنگ بزن !!! بعدم این پشتکارت منو کشته !!!!! یه توصیه بهداشتی هم اینکه ، یکم تو سلیقه ات تجدید نظر کن


آخر نویس :


این چند روزه هم از اون روزاس ... ، دلم شدید گرفته و باز از در و دیوار میرسه ولی همچنان به راحتی به زندگی ادامه خواهیم داد

دلم هواتو کرده اساسی ...


یاعلی ...

روزنویس ...

اول نویس : 


دیشب بابا مامان یه چند روزی رفتن سفر ، اینجانب هم تنها شدم ، برادر خواهری که ندارم ، فامیل هم که هرکدوم دردسرهای خودشونو دارن ، منم و چند تا دوست صمیمی ، دیشب که تنها نبودم ، ولی از صبح تا حالا تنهام ، همیشه شدید پایه بیرون رفتن بودم ، اما نمیدونم چرا امروز اصلا حس و حالش نبود ، از صبح که بیدار شدم فعالیت های زیادی انجام دادم که یکیش ترکوندن ضبط ماشین بود ! ، الانم که تازه از فاز شستن ظرف های دیشب تا حالا و مرتب کردن خونه خارج شدم و مدت مدیدیه که تصمیم بر آغاز فاز شستشوی خویشتن ! دارم که هیچ جوری حسش نمیاد !!! 


وسط نویس :


بابا نیستی پیشم و نمی بینی وقتی که جواب اس ام اس م رو میدی و میگی واسه کوتاهی هایی که در حقم کردی ببخشمت !!!  بیشتر از هر موقع میشکنم و بغضم میگیره ... دوست دارم ، روزت مبارک ...

نکته بی ربط اینکه ، فقط یه نفر از اونایی که انتظار داشتم عید رو بهم تبریک بگن ، تبریک گفت ، مرسی آبجی خانوم ...


آخر نویس :


دیروز در حدود 700مگابایت درایور دانلود کردم واسه ویندوز 7 ، 64بیتی ! ، نصبیدم ، هیشکی یه کرک درست حسابی که بشه باهاش اینو آپدیت کرد سراغ نداره ؟



یاعلی ...

امروز !

کاش آسمون ابری نمی شد ...

کاش روزها ، غروب نداشت ...

کاش هفته ها ، ۵ شنبه نداشت ...


امروز یه غروب ، ۵ شنبه ، ابری رو تجربه کردم ! ... (بابا تجربه !)



یاعلی ...

یادش به خیر ...

اول نویس :

هرچند هنوز رسما درسم تموم نشده ، ولی عملا دانشگاه نمی رم ، حتی اگه برم هم جای خالی خیلی از دوستام رو حس میکنم ، امشب به بهانه جشن جمال اینا ! نشستم کلیپ ترین های جشنمون رو دیدم ، خداییش فک نمی کردم هیچ موقع ، حداقل اینجوری ، دلم تنگ بشه واسه اون موقع ها ... ، با همه بالا پایین هاش و شاید گاهی قهر و آشتی هاش ... روزگاری بود ...

خلاصه که اساسی دلم تنگید


وسط نویس :

این عکسه رو هم در راستای همون اول نویس دیدم و اینجا میذارم



از راست به چپ حسین ، خودم ، رضا ، مسعود ...

مکان : جلوی اتاق دکتر صرام (+)


چقد حرص خورد این حسین سر پروژه نرم افزار ۲، خوب حقم داشت اون ۸۵ی بود و ما ۸۴ی !!! آقا جریانی بود ! فقط همین اندازه بگم که فقط تو یه موردش یکی دو روز قبل از تحویل پروژه حسین اس ام اس داد به رضا که بیا بریم خونه ابوالفضل اینا ، جمع و جور کنیم پروژه رو ، اونوقت من و رضا تو راه آهن تهران نشسته بودیم ! کد میزدیم !!! فقط یادمه وقتی بهش گفتیم یه اس ام اس رد کرد که آخرش شما دوتا منو می کشین ! جالب اینجا که برا من و رضا سوال بود که چرا این اینقد عصبانیه ! (خدایی دوسش دارم !!!)


آخر نویس :

دیشب حدودای ۱۱-۱۲ داشتم حساب می کردم  که سه روزه جمعا ۳ ، ۴ ساعت خوابیدم و بازم خوابم نمیاد ! ، شب حدود ۲ خوابم برد ولی کاش نمی برد ! حالگیریه بعد از تقریبا سه روز اصلا نخوابیدن جوری از خواب بپری که تا ۱۰ دقیقه کارت باشه دلیل نفس نفس زدنت رو یادت بیاد !


نمی دونم چی چی نویس ! :

نکنه راس راستی این گریه ها تقدیر منه ، نه اصلا حرفی نزن زندگی از تو خوندنه ، واسه من هوا چیه ، نفس کنارت موندنه ...

اصلآ و ابدآ فک نکنید این شعره ربطی به حال و هوام داره ها ! نه ! فقط الان داره می خونه ...


یاعلی ...