کربلا ...

حضرت آیت الله مجتهدی :

در کربلا داش مشتی ها رفتن به یاری امام حسین(ع) و شهید شدند، مقدس ها استخاره کردند، استخاره شان بد آمد


التماس دعا ، زیاااااد ....

روزنوشت 27 مرداد ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

استرس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز نوشت ۲۱ خرداد !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز نوشت 20 خرداد !

اول نوشت :

شٌکرش ... شٌکرش ...

اینکه میگن خدا مکر میکنه ... اینکه میگن خدا نشونت میده بعضی چیزا رو راست میگن ...

واسم جالبه ، قبلا ، گاهی گوشه کنار میشنیدم فلانی ، فلان سنگی رو لای چرخ کارت گذاشته ... یا پشت سرت فلان گفته ، خیلی اهمیت نمیدادم ... نه که واسم مهم نباشه ولی تو رفتارم با فرد مقابل تاثیری نداشت ...

الان که یه مدت گذشته و زندگی خودم رو با اونا مقایسه میکنم و یادم میاد چیزایی رو اونا نمیخواستن من داشته باشم و من از بالایی همونا رو میخواستم ، رو بدست آوردم خنده‌ام میگیره ...

همونایی که از نظرشون من اول کافر دنیا بودم و اونا پیغمبر ...

من نخواستم به خلق خدا بد کنم * ... اونا مواظب دونه تسبیحشون بودن که نکنه یکیش از قلم بیفته ...

من جایی اگه ظلمی دیدم سکوتو نشونه بی دینی دیدم و اونا سکوت رو دلیل آرامش ...

بی خیال ...


وسط نوشت :

گاها پیش میاد که درگیری شدید ذهنی پیدا میکنم ، حس میکنم هرچی آدم دور و برم هست میخواد به نحوی اذیتم کنه ... ، خیلی آزارم میده این حس ... ، بعد یه مدت انقدر تحملش واسم سخت میشه که اشکم در میاد ... هنوزم نمیدونم چرا ...


آخر نوشت :

خیلی وقته میخوام اینجا رو زود به زودتر آپ کنم ولی نمیشه ... نمیدونم چرا ...


زیرنوشت ! :

* نمیگم نکردم ... حداقل دو نفر تو این دنیا هستن که من واقعا بهشون بد کردم ، هنوزم که هنوزه گاهی بهش فک میکنم و میرم به گذشته و کارهایی که نباید میکردم و کردم ... امیدوارم در درجه اول اونا بعدم خدا منو ببخشه ... ولی حداقل میدونم خواسته کسی رو آزار ندادم ....

دریای مغرب...

اول نویس :
اینجا دیگه خیلی خاک گرفته بود ... اینم اولین پست دوران تاهل 

وسط نویس :

اگه روزی 100بارم این آهنگو گوش کنم ازش خسته نمیشم ... دلیلش رو هم نمیدونم ...

اشکای یخیمو پاک کن// درای قلبتو واکن
صدای قلبمو بشنو // من چه کردم با دل تو
کاشکی تو لحظه ی آخر // عشقو تو نگام میخوندی
قلب تو صدامو نشنید // رفتی با غریبه موندی
اگه یه روز بگم از این حکایت // که به تو کردم عادت
دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت رفاقت
اگه یه شب برسم به حقایق // میشم خدای عاشق
میگم رازمو به ستاره ی دریای مغرب ...

واسه دانلودش اینجا رو کلیک کنین ... 

آخر نویس :
یه دونه جوجو گرفتیم تو خونه ... الان بچمونه ... در آینده عکس ازش میذارم ... 

روزانه ...

اول نویس :

جایی خوندم : 


تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند،چشم ها را بستند و چه با دل کردند! وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند،خون به چشمان شقایق کردند.. تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی؛ عشق را دار زدند، همه جا سایه ی دیوار زدند.. وای سهراب کجایی که ببینی حالا، دل خوش مثقالیست!! دل خوش سیری چند؟! صبر کن سهراب، قایقت جا دارد ؟؟!!


کاش میشد دهن بعضیایی که این جملات رو میگن پشت سر هم گل گرفت ... ! شاید واسه حرفی زدن میباید یه نگاه به زندگی گذشته خودمونم بکنیم ...


وسط نویس :

بودنت رو شکر ... اگه نبودی بودن منم معنی پیدا نمیکرد ... شاید حرفی باهات نمیزنم ... ولی یه جفت چشم خوشگل داری که دیدنشون یه دنیا آرامش رو واسم میاره ...


آخر نویس :

یکی از بزرگترین تصمیم های زندگیم رو باید بگیرم ... نمیدونم .... با هرکسی که مشورت کردم یه چیزی گفت ... داشتم واسه هدفی کاری رو انجام میدادم که حالا ادامه اون کارم منو از هدفم میندازه ... بازم فکر باید ...


خوب باشید ...


آرامش

واسه آرامش دلت ...

گاهی دنبال آرامبخش میگردی ...

گاهی دنبال یه آغوش گرم که توش گم بشی ...

خط قرمز ...

وقتی واسه هرچیزی خط قرمزی تعریف نکنی ، یه روزی بهترین و شیرین ترین خاطرات میشه واست یه کابوس همیشگی ...


یه جا به سوالی جواب دادم که پرسیده بود دوست داری به گذشته برگردی ؟

الف ) بله

ب ) خیر

ج ) اگه تجربه های الانو داشتی داشتم آره ...


جوابم ج بود ...


بی ربط نویس :

م.ش امیدوارم یه روزی ببخشیم ...

شکر ...

بودنت رو شکر ...

حکمتش رو شکر ...