ما همچنان هستیم ! :-)

از قدیم میگن یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه ۱۰۰ تا عاقل نمی تونن سنگ رو در بیارن ، چند روزه به این فک می کنم که چرا نمیرن از همون دیوونه ه ! بخوان سنگی که انداخته تو چاه رو در بیاره ...

بخدا عملیه !

تست و تاییدش انجام شده ...


خوب باشید ...

حافظ می خوانیم !

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس / بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام / پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس
محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار / کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب / گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق / شب روان را آشنایی‌هاست با میر عسس
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز / زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار / گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند /و از تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس
نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست / از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس

آخر نوشت : بازم با تو ام !!!

قوانین ...

دیدار ممنوع ... باشه چشم

صحبت ممنوع ... باشه چشم

زندگی ممنوع ... باشه چشم


عاشقی ممنوع ... شرمنده عشق قانون نداره ...

تولدات !

یک سال پیش در چنین روزی این وبلاگ متولد شد !

۲۲ سال پیش در کمی پیش از چنین روزی ! یعنی حدودای ساعت ۲۳:۴۵ روز قبل اینجانب ...


تو این یک سال کلی تجربه از وب نویسی پیدا کردم.

تو این ۲۲ ساله کلی تجربه از زندگی ...


تو این یک سال چند بار به خاطر مشکلات خواستم اینجا رو تعطیل کنم.

تو این ۲۲ ساله چند بار خواستم به خاطر مشکلات ، زندگی رو ...


تو این یک سال از اینجا کلی خاطره خوب دارم.

تو این ۲۲ سال کلی خاطره خوب از زندگی ...


تو این یک سال از اینجا کلی خوشم اومده.

تو این ۲۲ سال کلی از زندگی ...


اینجام یه جور زندگیه ... زندگی مجازی ...


آخر نویس :

این شعر یکی از آهنگ های فریدونه ، آلبوم غریبه آهنگ با من بمون ، خیلی دنبال آهنگش می گشتم تا این سری که از یکی از بچه ها گرفتم اونم اتفاقی ، بسی حال داد ... پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین ...


گفتم که مست و عاشتم ، دیوونه تو / هرشب خرابم گوشه میخوونه تو

گفتی ببندم عهد و با یاد تو بستم /  تاج غرورم رو به زیر پات شکستم

گفتی که باید عاشق و دیوونه باشم / چون ساقی هر شب می کش میخوونه باشم

گفتی که باید خاطرم شرط تو باشه / راه خیال خسته ام ، خط تو باشه

گفتی که بر یاس تنت پیرهن بدوزم / چون شاپرک باشم که از عطرت بسوزم

گفتی که دستامو بگیر گفتم می گیرم / گفتی که از عشقم بمیر گفتم می میرم

گفتم و گریه کردم و پای تو ساختم / این دل سر به راه رو آسون پای تو باختم

گفتی بمون با من بمون گفتم می مونم / گفتی با دل تنگی بخون گفتم می خونم


خوب باشید

رابطه عاشقی با فراموشی ...

یکشنبه :

بعد از کلاس IT با رضا رفتیم بیرون که یه کم به کارامون برسیم و بیایم واسه آز معماری ... 

ساعت 12:45 ، پیچ فرشته *

من : رضا امروز داریم خیلی به موقع میریم کلاسا ... 

رضا : بذا حالا یه بار استادم تعجب کنه ...

من : باشه ه ه ه ه ...

دی دییید دید تتقققق تتتق ... ! (صدای زنگ اس ام اس گوشی من)

در اس ام اس می خوانیم : Aref : Aze memari dariha.**

من : رضا چقد عجله داره این حسین !

رضا : چرا ؟

من : میگه آز داری هنوز که مونده ! حالا قبول ما فراموش کاریم ولی اینقدا دیگه یاد و هوش داریم که !!!

رضا : 

ادامه مسیر ...


مکان : فنی 1 ، کنار آب سردکن (بعد از نوش کردن آب)

زمان : حدود 12:53

من : رضا ! استاد چرا زود رفته سر کلاس ... 

رضا : نمی دونم 

رفتیم سر کلاس ...

بچه ها داشتن کم کم وسایلشون رو جمع می کردن بیان بیرون ...

حسین درحال غش کردن از خنده بود که ما دلیلش رو بعدش فهمیدیم ... 

استاد : الان اومدین ! 

من : بله ! 

بچه ها نیمچه خنده ای کردن ... 

استاد : این جلسه حاضریتون رو می زنم دیگه دیر نیاین ... 

من رو به رضا : کلاس تموم شد ؟!

رضا : فک کنم ...


اومدیم بیرون ...

من با خودم : احتمالا استاد مثلا قرار بوده 12:30 کلاس شروع کنه 12:45 هم اومده و یه ربعی درس گفته و جلسه اول آز بوده تعطیل کرده ... 

حسین : چرا دیر اومدین اینقد ؟!

من : مگه کلاس ساعت چنده ؟

حسین :12 

من و رضا باهم : نه ه ه ه ه

یکی از دوستان : عاشقی بچه ؟! 

من : 



سه شنبه :

زمان : ساعت 8.30 صبح ...

مکان : اتاق خودم

من : در تکاپوی بیدار شدن !

مامان : ساعت 8 و نیم ه نمیری کلاس ؟

من : امروز کلاس ندارم (خمیازه شدیییییید و نگاه به مامان)

مامان : مگه نگفتی فقط چهارشنبه صبح ها یه درمیون کلاس نداری ؟

من : چرا ...

مامان : خب ...

من : خب ، ندارم دیگه ...

مامان : امروز سه شنبه اس ...

من : تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتق ! (زدم به پیشونی خودم) ریز داشتم امروز ... 

مامان : عاشقی بچه ؟!

من : ربطی داره ؟! 

مامان : 

...


و این داستان همچنان ادامه دارد .... !!!


جدی ربطی داره اصلا ؟! 


آخر نوشت : دلتنگ صداتم حتی ... ! 


خوب باشید ...


---------------------------------------

پاورقی :


* منظور از پیچ فرشته همون  در پارکینگ دانشجویی سابق ه که جریان این اسم هم جالبه که یکی از دوستان تعریف می کرد گویا اونوقتهایی که هنوز اینجا خاکی بوده یه دختر خانومی به نام فرشته اینجا با ماشین تو این پیچ چپ میکنه و متاسفانه فوت می کنه ... از اون به بعد بعضی ها به این پیچ می گن پیچ فرشته ... حالا این افسانه اس یا واقعیت داره من دیگه نمی دونم ...


** Aref همون حسین عارف منش ه !

مشکل ...

این که اینجا شده اینی که میبینین تقصیر فرستنده اس دست به گیرنده های خودتون نزنین ...


بارون نم نمکم ببار ببار / بارون نم نمکم ببار ببار / که دلم بد جوری دلبسته شده ...