گل در بر و می در کف و معشوق به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است
... غروب بود. من زل زده بودم به پشت دست هاش. هردو وحشت کرده بودیم. بس که نزدیک شده بودیم بهم. بس که معصومیت ریخته بود آن جا، پشت دست ها. بعد ، من با انگشت اشاره ، خطی فرضی و مورب، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست اش کشیدم و به او گفتم که عمیقا دوستش دارم.
پرده دوم / دویدن در میدان تاریک مین / مصطفی مستور
و عشق را "بهانه ای" کردیم برای نبودن ....
اگه به من وفا کنی ...
حاجتمو روا کنی ...
بین تموم عاشقات ...
نذر منو ادا کنی ...
یه کاسه گندم میریزم ...
تا کفترا رو سیر کنم ...
واست میمیرم اینقدر ...
تا دلتو اسیر کنم ...
به پات میشینم شب و روز ...
تا با تو عمرو پیر کنم ...
حوالی ِ آریا شهر .........
همراه پسری که از خودش بیشتر از سوسک نفرت داره ولی شدیدا دوست داشتنیه
ه: آخرین بای که زدم تو گوشت کی بود ؟؟؟
س: یادم نیست گفتی چشماتو ببند .... من بستم و تا صد شمردم
ه: من که فوری زدم ... واسه چی دیگه شمردی ؟
س: میخنده یه پک میزنه به سیگارش
ه: هنوز دوسش داری ؟؟؟
س: اره فکر کنم ... هنوز که روزی 40 نخ سیگار میکشم
ه : آخرین باری که دیدیش کی بود ؟؟
س : اولین باری که دیدمش
ه : یه چیزی ... یه کاری میکنم حرفاتو بخونه ...........
س: زور نزن اون ، از من فرار میکنه ... دارم کم کم کنار میام باهاش ... با شغلم ...
ه : شغلت چیه ؟
س : زندان بودن ............
ه : ببین تو فقط بنویس یه کاری میکنم بخونه ..............
س : از کجا اینقدر مطمئنی ؟؟
ه : همون قدر که این راننده که داد میزنه " آزادی " و از رسیدن بهش مطمئنه ........
س : شک میکنه ... نگاه میکنه ....
ه : فحش زیر لبشه ..اما سیگارو ترجیح میده
شروع میکنه :
چشمات رو هر چند دقیقه یکبار بیار
ببینمشون ، بعد زودی پس میدمشون
این سری که زیاد طولش دادی کلی کِش اومدم
اونقدر که تخت می لرزید ،گریه می کرد . . .
(میخواد خطش بزنه ، نمیذارم .... )
ه :تو چه مرگته ؟ از درد و دل کردن هم فرار میکنی ؟
میدونی چرا آریا شهر رو دوست دارم ؟
چون زیر برجش یه عالمه دختر منتظر ، سر قرارن .........
من ِ لعنتی بی/قرارم .........
اه ... لعنتی ........................
چرا همه جا تار شده؟؟ چرا همه جا خیسه؟؟
من چه صنمی با صفرِ قبل اعشار دارم؟؟
اصلا بیا بزن توو گوشم . . . باور کن دیگه لازم دارم . . . بهونه می خوام . . .
حواست رو پرت کن سمتم . . .
... مقصر کیه وقتی من با توو خاطره دارم و تو با یکی دیگه؟؟
اینا مزخزف نیست . . . اینا منم . . .
باید چی کار کنم . . .
ه : کم آوردی ؟ دنیا دقیقا همینه .... عرشه ی یه کشتیه
ه : تو هم باید کفش رو برق بندازی ... ملوان نسبتا زبل
کم آوردم . . .
اگه باور کردی یه کاری کن . . .
اگه فکر می کنی دروغ می گم ،دوباره ازم بپرس . . .
ببین چقدر گناه دارم . . .
اصلن بی خیال ،من میمیرم . . .... کاش نخوابم . . .
کاش صب نشه . . . کاش صب همه چی فرق کنه . . .
ه : ( دستمو میبرم بالا که بزنم .....)نمیخوای بشمری ؟؟؟؟
یعنی ایندفعه تا صد بشمرم ، میاد ؟؟؟
ه: (تازه دوزاریم افتاد ......................)
ه :میخوای گریه کنی ؟؟
یه لحظه حواستُ پرت کن ، خیلی دور پرتابش کن!
انقدر که تا بری ورِش داری بشه عـــــــــــــــــــــــــــــر زد!
ه : (کم آوردم ......................)
ه : ببین سینا ... بلیت شانس ندارم
ه: اما زورم رو میزنم که بخونه
یعنی بیلیطِ بازنده هفته قبل ،این هفته نمی بره؟!
فقط راستشُ بگو ،نمی خوام الکی بهم امید بدی . . .
(لال میشم )
تویی که داری این نوشته رو میخونی ... شاید همونی باشی که باید بخونه
نمیدونم ...اما اگه خودشی هوای سینا رو داشته باش ..................................
چرک نویس های هومن شریفی ...
من با تو خوشم تو خوشی با دل من ...
از دست من و تو غصه ها خشته میشن ...
باشد که بشود ...
پ.ن :
مخاطب خاص خاص دارد ...
گاهی دلم برا خودم میسوزه ...
وقتی اون همه صداقت تو نگات موج میزنه ...
آره دلم برا خودم میسوزه ...
اون چشما ، اون دستایی که حق مهربونی رو خوب ادا میکنه ...
با تو بودن ...
لیاقت میخود ...
میفهمی ؟ ... لیاقت ... دعا کن لایق باشم ...