شب ...

نمی دونم چرا ولی معمولا شبا دیرتر از روزا میگذره !


شاید به خاطر آرامش خود شبه ...

شاید به خاطر اینه که کسی نیست مدام سر به سرت بذاره ...

شاید به خاطر تنهایی توی شبه ...


نمی دونم ولی به هر حال دیر میگذره ...


---------

پاورقی :

۱- خیلی می خوام اینجا بنویسم ولی نمی تونم !

۲- فصل اول لاست به سلامتی تموم شد ...


حلقه ...


این که یکی حلقه دستشه یعنی


آقا / خانوم محترم ، دل مشترک مورد نظر صاحب داره ! لطفا با احتیاط نزدیک شوید ...




----------

پاورقی :


1- این که یکی حلقه دسش نباشه ، نشونه بی سر و صاحب بودن دلش نیست.

2- تو ادامه یه مطلب کوچولو در مورد فلسفه حلقه گذاشتم که منبع درست حسابی براش پیدا نکردم ، قدیمیه ولی قشنگه ...

ادامه مطلب ...

کربلا - ۱

سلام


به سلامتی رفتم و برگشتم !


... وقتی محمد sms زد و گفت "پسره مثه اینکه این دفعه داره کربلا جور میشه" خیلی خوشحال شدم ولی خب باز او ترسه بود که نکنه که باز نشه ... ، از وقتی مکه رفته بودم دلم خیلی می خواست کربلا رو هم ببینم ، لایق زیارت که نبودم ولی دیدنش هم سعادت می خواست که نصیبم شد ...


بعد چند روز گفت گذرنامه و عکس رو فرستادم اصفهان براش ...

یکی دو روز بعدش هم شماره حساب فرستاد که پول واریز کنم ، فقط حالا درست خورده بود تو تعطیلات یعنی من فقط همون روز رو وقت داشتم و کلی هم کار سرم ریخته بود ! ، ولی به هر حال نمی شد دیگه این یکی رو پشت گوش انداخت ، گفته بود تا ساعت 9 صبح که دیگه من تا 11.20 ریختم به حساب !


تا روزی که داشتیم دوتایی می رفتیم اصفهان که از اونجا راهی بشیم هنوز خودم رو رفتنی نمی دونستم ...


یه سری کار و خداحافظی داشتم که حتما قبل رفتن باید انجام می دادم ...


این سری بود که فهمیدم اگه بخوام یه روزی از همه کسایی که حق گردنم دارن حلالیت بگیرم ، باید مدت زیادی وقت بذارم ... ، خیلی بد کردم به این و اون ...

در هر حال از کسایی که دسترسی داشتم و شد خداحافظی کردم ، اینم بگم که تا دم مرز همچنان بنده مشغول فرستادن sms و زنگ زدن بودم ...


ادامه دارد ...


---------------------------------

زین پس خاطرات سفر می نویسم احتمالا ادامه بدم ، ولی احتمال زیاد از روزنویس هام کم میشه چون می خوام یه جایی برای خودم و فقط خودم بنویسم اونا رو تو فکر اینم که سبک نوشتن اینجا رو یه دستی به سر و روش بکشم ...


خوب باشید ...

رفتیم که بریم :)

سلام


انشاالله و اگه خدا قسمت کنه و اینا ! فردا (امروز حساب میشه )  صبح ساعت ۶ راهی اصفهان ام که از اونجا بریم برا کربلا ...


برای بار دوم بدی ها رو حلال کنین اساسی ...


از اونجا انسانی هستم بسیار بیخیال ! تازه از حموم اومدم که وسایل ام رو جمع و جور کنم ... ! پروژه خداحافظی هم امروز شروع کردم ، رفتنی ها رو رفتم اس ام اس ای ها رو هم یه خورده اش رو انجام دادم که واجب بود بقیه اش هم تو راه !!!

امروز حدودا 200 کیلومتری تو خود شهر رانندگی کردم تا تموم شد !


از اونجا اگه بتونم اینجا ! گزارش آنلاین خواهم داد



دعام کنین زیییییییییییییییاد ...


خوب باشید ...

حرف زدن یا نزدن ، مساله این است !

سلام


خیلی باحال شده ! سر جریان مفصلی الان موقعیتی پیش اومده که اگه حرف بزنم ، آبرو خودم حفظ میشه ، آبرو تعدادی میره ، اگه حرف نزنم ، آبرو خودم میره ، آبرو همون تعدادی حفظ میشه ، بنا به علتی خاص راه دوم رو در پیش گرفتم و از این بابت بسیار خوشحالم ...


خوب باشید