تو ...

اگه به من وفا کنی ...

حاجتمو روا کنی ...

بین تموم عاشقات ...

نذر منو ادا کنی ...


یه کاسه گندم میریزم ...

تا کفترا رو سیر کنم ...

واست میمیرم  اینقدر ...


تا دلتو اسیر کنم ...

به پات میشینم شب و روز ...

تا با تو عمرو پیر کنم ...

خدا ...

گاهی خواستم خدا رو امتحان کنم ...

چنان پس کله ای بهم زده که هنوز دردش رو حس میکنم ولی ...

ولی حال میکنم سر به سرش بذارم ...

آقا اصن دوس دارم خوب ...

هرچند هزینه اولیش بالاس ولی بعدش خود خودش ...

همین خدای بالا سر رو میگما ...

آره همین خودش ...

همچین محبتی بهم میکنه که میارزتم اون هزینه ه ...


بی ربط نویس :

یه جورایی بیکار شدیم ...  



خوش باشید ...

روزانه ...

اول نویس :

جایی خوندم : 


تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند،چشم ها را بستند و چه با دل کردند! وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند،خون به چشمان شقایق کردند.. تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی؛ عشق را دار زدند، همه جا سایه ی دیوار زدند.. وای سهراب کجایی که ببینی حالا، دل خوش مثقالیست!! دل خوش سیری چند؟! صبر کن سهراب، قایقت جا دارد ؟؟!!


کاش میشد دهن بعضیایی که این جملات رو میگن پشت سر هم گل گرفت ... ! شاید واسه حرفی زدن میباید یه نگاه به زندگی گذشته خودمونم بکنیم ...


وسط نویس :

بودنت رو شکر ... اگه نبودی بودن منم معنی پیدا نمیکرد ... شاید حرفی باهات نمیزنم ... ولی یه جفت چشم خوشگل داری که دیدنشون یه دنیا آرامش رو واسم میاره ...


آخر نویس :

یکی از بزرگترین تصمیم های زندگیم رو باید بگیرم ... نمیدونم .... با هرکسی که مشورت کردم یه چیزی گفت ... داشتم واسه هدفی کاری رو انجام میدادم که حالا ادامه اون کارم منو از هدفم میندازه ... بازم فکر باید ...


خوب باشید ...