اشتباه من این بود ....
هر جا رنجیدم ، لبخند زدم ....
فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند ...
---
یادی از گذشته ...
نمیدونم حکمتت چیه ...
10 سال بچه میخواستن ...
ندادی بهشون ...
هرچی جنین رو تو شرایط آزمایشگاهی کاشتن و به بدن مادرش منتقل کردن سقط شد ...
اینا هیچ ...
بعد که یه نفر رو به عنوان زن حامل پیدا کردن ...
بهشون بچه دادی ...
خوشحال ترین آدمای توی دنیا بودن با اومدن اون کوچولو ...
خودن بگو حکمتت چیه که بعد از 2ماه و نیم "زهرا السادات" شون رو گرفتی ...
خاطراتم رو مرور میکنم ...
پارسال این موقع ...
سال پیشش این موقع ...
سالهای قبلش ...
هیجکدوم به قشنگی امسال نیست ...
گاهی یه عالم حرف رو میخوای داد بزنی ... ولی ارزش داد زدن رو هم نداشتی ...
فیلم محاکمه ، سکانس پزشکی قانونی ...
ایرج قادری تو جواب همکار پلیسش وقتی که میگه ببین جز من کسی می تونه کمکت کنه ؟
برمیگرده میگه : خدا ...
خدا گفتنش اشکم رو در آورد ... کسی که مدتی فراموشش کردم ولی اون هوامو داشت ...
اول نویس :
گاهی همه کار میکنی که دلت خوش بشه ! یعنی همش به این در و اون در میزنی که شاد باشی ، به در بسته خوردن اینجور وقتا آدمو بیشتر میبره تو حالت دپرسی ! ، ولی ما پر روییم ، هرچند با بغض ولی به روی زندگی بازم میخندم ...
وسط نویس :
یکی دو روزه گریه بهونه چشمامه ... ، اینم رو الانه علی لهراسبی داره میخونه ... ، اینم از هویجوری نویس هاس ... ،
نمی ترسم که بگم ، آره عاشق توام ، دارم اقرار میکنم نه فقط تو به خودم ، تازه چند روزه که تو خیال من میای ...
همچنان میخواند !
آخر نویس :
مشترک مورد نظر حالش نسبتا خوبه ! فقط امشب از اون شباش بود ! اومده اینجا یه چیزی بگه ، بلکه یکم آروم بگیره خوابش ببره ، منظور دیگه ای نداشته ...
خوب باشید ...