اینکه یه کسایی که یه روزی عشق و عاشقی رو مسخره میکردن حالا خودشون گرفتار عشق شدن یکی از مصداق های چوب خداس ...
من از بازی نور در وادی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم
من از حرف جدایی ها
مرگ آشنایی ها
من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﺪﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﻴﺴﺘﯽ , ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﺘﻪ
جایی میخوندم اونایی که زیاد آهنگ گوش میکنن به این دلیله که کسی حرفشون رو نمی فهمه ...
نمیدونم شاید درست بگه ...
شایدم نه ...
خوب باشید ...
سلام
نمیدونم، گاهی پیش میاد میخوای با یه غریبه حرف بزنی، از چیزای چرندی که تو دلته بگی ... ولی نمیشه ...
یه مدته دقیقا مث آدم دیونه ها شدم، یه برخورد ساده با یکی رو تا 1 هفته شایدم بیشتر فراموش نمیکنم و واسش داستان میچینم توی ذهن خودم !، نمونه ش امروز که با همسایه حرفم شد، البته خیلی آروم... خیلی خیلی آروم یه بحث کوچیک و دیگه هیچی ...
تا الان هر موقع یادم میاد ضربان قلبم بالا میره و پاهام یخ میکنه ... ! هزار و یه جور داستان هم براش چیدم تا الان ...
یه مدت هست اینجوریم .... شاید مجبور باشم باز برم پیش یه روانپزشک...
باشد که بشود ...
خوب باشید ...
حرفهایی هست برای «گفتن»،
که اگر گوشی نبود، نمیگوییم.
و حرفهایی هست برای «نگفتن»؛
حرفهایی که هرگز سر به «ابتذالِ گفتن» فرود نمیآرند.
حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همینهایند،
و سرمایه ماورایی هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،
حرفهای بیتاب و طاقتفرسا،
که همچون زبانههای بیقرار آتشند،
و کلماتش، هر یک، انفجاری را به بند کشیدهاند؛
کلماتی که پارههای «بودنِ» آدمیاند...
اینان هماره در جستجوی «مخاطب» خویشند،
اگر یافتند، یافته میشوند
و
در صمیم «وجدان» او، آرام میگیرند.
و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند،
و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش میکشند و، دمادم، حریقهای دهشتناک عذاب برمیافروزند.
هبوط در کویر / دکتر علی شریعتی
---
پ.ن :
... و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش میکشند و، دمادم، حریقهای دهشتناک عذاب برمیافروزند.
گاهی پیش میاد ذهن آدمو یه سوال پر میکنه ...
سوالی که تا جوابشو پیدا نکنی از گوشه ذهنت پاک نمیشه ...
سوالی که تو این چند ساله همراهت بوده ...
نمیدونم باختن تو زندگی چقدر فایده داره و چقدر ضرر ... ولی اینو میدونم که باعث بزرگ شدن آدم میشه ...
چیزایی رو از دست میدی که واسه داشتنشون زندگیت رو گذاشتی ... ، اینا رو به خاطر کسی یا چیزی از دست میدی که همه امیدت بوده ...
داستان زندگی داستان تلخیه ...
---
بعدن نوشت :
بودن دو نفر کنارم امید میده و انگیزه واسه بودن ... لازم به معرفی نیست ولی این دونفر خانوم گلی و جیگر بابا هستن ...